درد و هزارتا مرض و محدودیت

امروز رفتم دکتر و مشکل خودم رو گفتم. گوشیش رو برداشت و روی کمرم گذاشت بهد چندتا سوال ازم کرد وقتی جواب دادم بهبم گفت:این دارو ها رو مصرف کن و ورزش هم نکن اگر تا هفته دیگه خوب نشدی باید ورزش رو بزاری کنار چون ممکن دچار تنگی نفس بشی....وقتی اینا رو بهم گفت مثل انگار یه پتکی رو زدن تو سرم.وقتی داشتم به خونه برمیگشتم دوست داشتم تو راه گریه کنم که چقدر من بدبخت هستم که این همه بد شانسی باید بیارم . وقتی اومدم خونه خواستم بشینم گریه کنم ولی انقدر با خودم کلنجار رفتم تا اینکه بی خیاله گریه شدم. شب بابام ازم پرسید : محسن رفتی دکتر؟! گفتم آره! گفت:خوب چی گفت؟! گفتم: هیچی گفت این داروها رو مصرف کن و ورزش هم نکن تا هفته دیگه...بابام گفت: دیدی اینقدر بهت گفتم اتاقت سرد نکن بخاطر این چیزا بود...منم که خیلی اعصابم خورد بود گفتم : اصلا هم بخاطر این نبوده...بابام برگشت و گفت: پس بخاطر چی بوده؟!میدونی که اگر خوب نشی دیگه نمیتونی ورزش کنی؟...منم رفتم تو اتاقم و در رو محکم بستم. شب وقتی خواستم برم دستشویی و مسواک بزنم بابام از توی حال گفت : راستی دیگه باید بچسبی به ریاضی و شیمی چون سال برای سال دیگه باید آمادگی داشته باشی و کلاس کامپیوتر هم دیگه نمیری چون وقتت رو میگیره...خودت همیدونی که این کامپیوتر بلای جونت شده...منم گفتم: اصلا دیگه درس هم نمیخونم شما دارین مسخره بازی در میارین همش منو محدود میکنین...بعد دیگه دستشویی نرفتم و اومدم تو اتاق و خوابیدم...الان هم صبح هست که دارم این پست رو میزنم.من میدونم من تا خود کشی نکنم این مشکلات حل نمیشه.
نظرات 4 + ارسال نظر
بابک چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:48 ق.ظ http://www.babak-evil.blogsky.com

ممنون از این که به من سر زدی از نظرت هم ممنون
بازم پیشم بیا

مریم چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 12:03 ب.ظ http://maryam.co.sr

سلام.خوبی؟مرسی سر زدی...واااااای با چه سرعتی وبلاگت بازشد!!!

نازنین چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:08 ب.ظ http://www.britneyspearz.persianblog.com

mer30 az inke be weblogam sar zadi.

عماد پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 02:38 ق.ظ http://eamd.blogsky.com

خیــلی باحالی خوشم اومد که رفتی اونور خیابون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد