تو حس تَرَحُم را به عشق میگیری
امّا اون حس عشق را به تَرَحُم،
نه عشق میشناسم نه تَرَحُم.
فقط میدونم؛
بازگشت همه به سوی اوست.
/گذشتهای پر از شادی و شور دارم
آیندهام اصلا قابل رویت نیست.
/کابوس جدایی ما هم خون میریزه هم
اشک هم... فقط دستم به آستر دامن
خداست.
/هیچ وقت! هیچ وقت! یکی دیگه!
یکی دیگه!
/این روزها تو تنها امیدم هستی،
امیدی کوتاه و گذرا، امیدی که
دست آخر..............................
/قربانی سنم شدم... البته برای تو
فرقی نداره.
سلام از اشنایی باهات خوشحالم ببین ما خیلی دوستای خوبی می شیم
سلام
اگه اجازه بدی از مطالب وبلاگت بذارم تو وبلاگم
ممنونم سر زدی.. نه..مامان خودش مینویسه..البته من از طرفش آپ میکنم ...در مورد پستت هم باید بگم ..میگذره..امیدوارم همیشه به خوبی برات بگذره...