قربانی سن

تو حس تَرَحُم را به عشق می‌گیری
امّا اون حس عشق را به تَرَحُم،
 نه عشق می‌شناسم نه تَرَحُم.
فقط می‌دونم؛
بازگشت همه به سوی اوست.

 

 

 

 

/گذشته‌ای پر از شادی و شور دارم
آینده‌ام اصلا قابل رویت نیست.
/کابوس جدایی ما هم خون میریزه هم
اشک هم... فقط دستم به آستر دامن
خداست.
/هیچ وقت! هیچ وقت! یکی دیگه!
یکی دیگه!
/این روزها تو تنها امیدم هستی،
امیدی کوتاه و گذرا، امیدی که
دست آخر..............................
/قربانی سنم شدم... البته برای تو
فرقی نداره.

نظرات 3 + ارسال نظر
جودی آبوت سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:35 ب.ظ http://judy-abbott.blogsky.com

سلام از اشنایی باهات خوشحالم ببین ما خیلی دوستای خوبی می شیم

احسان چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:31 ق.ظ http://biatokhodetbiato.blogfa.com

سلام
اگه اجازه بدی از مطالب وبلاگت بذارم تو وبلاگم

ویتامین ث چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:00 ب.ظ http://leady-stars.persianblog.com

ممنونم سر زدی.. نه..مامان خودش مینویسه..البته من از طرفش آپ میکنم ...در مورد پستت هم باید بگم ..میگذره..امیدوارم همیشه به خوبی برات بگذره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد