بمبست فکری شاید همان آخر یک اشتیاق پررنگ،
چیزیست که دل را میلرزاند فرای گنجایش تحملت،
اما تنها یک خوبی دارد، آن هم امید به هرچیزی که هست،
هرچیزی که بود و هست و تو فقط تداوم آنها را میخواهی.
این هم یک نوع از سرنوشتهای آرزوهای بزرگ است/
/یاد عطرها هستم، یاد صداها، آره
تنهایی من هنوز راحت خیس میشود،
نه با اشک، با قطرههایی که روی گونهام
میآیند.. مردها که گریه نمیکنند!
/حرفهایت با تمام سادگیشان بیشتر از
نقلقولهای فیلسوفانه آویزهی گوشم
هستند، از همان سادگیها به افکار
پیچیدهی خودم روح میبخشم.
/چه خوب است وقتی ساده میشوم،
همه را بهتر میبینم.. و بیزارتر از همیشه
از همه میشوم.
بازم خوبه تو هستی