-
An Anti-Harmony Soul
دوشنبه 6 مردادماه سال 1393 18:57
همه از نقصهای بیشمار رنج میبریم، همه درونمان مالیخویای سنگینی جریان داره، توی این مرحلهی زندگی تنها زاویه مهمه، اینکه بدونِ نگاه به کمبودها و نقوص بری از زاویهای نگاه کنی که هرکاری درسته. تمام سلبرتیها و آدمهای موفق در زندگی گاوهایی بیش نبودن که کمی از ژنتیک شانس آوردن و زاویه بندی کردن. اینها رو گفتم که...
-
Dissolving in Self
پنجشنبه 16 خردادماه سال 1392 09:20
توی چشمام نگاه کن، دیگه مثل قدیم به اطراف فرار نمیکنن. یاد گرفتن نگاهها رو حفظ کنن، حتی متقاعد میکنن به سادگی. خیلی حرف برای گفتن دارن، هماهنگ با افکارم به اهداف میرسن. فقط گاهی به نگاههام اعتماد ندارم، انگار که برق میزنن امواج هوسهای خالی.. انتهای بعضی از نگاههام، ابهامی از خاطرات و بغض هست. باورم نمیشه، این...
-
Ode to Simplicity
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 14:56
کافههایی که همیشه باید مخفی میرفتیم، از ترس این که کسی تو رو نبینه با من. وقتی مینشستیم دیگه انگار نگران نبودی، چقدر توی چشم زل زدن رو خوب بلد بودی، دست گرفتنهای به موقع، تعجبهای با تمام وجود و ساکت شدنها و با چشم حرف زدن. هوای خیلی گرم، ماشین و تصادف، سینما، ایستگاه ...، بیمارستان جمعه ۸ تا ۲ یا ۲ تا ۸؟ مبلهای...
-
Throwing Up Haze
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 21:57
طبیعت شاید تهماندههای صداقت و انسانیت باشه، این رو تازه درک کردم که نه تنها هیچوقت طبیعت خودم رو حفظ نکردم بلکه همیشه به تغییرش کمک کردم. سمت و سوی سادگی و خود بودن پسزمینهی اهدافی بود با فهم و حس از حقیقتی که با فکر و تحلیل شناخته شده بود برای من. اینکه امروز هدفهام ارزش خودشون رو از دست دادن حتمن دلیلهایی...
-
A Vision A Feeling
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 19:11
همیشه به یه چیزی ایمان داشتم، اونم یه تفهیم از زندگی بوده. فرض کنید کل زندگی یک مقیاس ۱۰۰٪ هست، حالا از این کل میزان درصدی به فاکتورهای مهم زندگی تعلق میگیره. برای مثال؛ ۱۰٪ آرامش، ۱۰٪ موقعیّت اجتماعی، ۱۰٪ سلامتی، ۲۰٪ خانواده و... در نهایت یک صدرصد زندگی رو داریم، فاکتورها به نسبت شخصیت افراد متفاوت هستن. خوب وقتی...
-
Condemn Unintended Goals
جمعه 11 آذرماه سال 1390 18:24
برای پیشبرد هدف، دو متغیر همیشه معادلهی هدف رو مجهول نگه میداره، «فرصت» و «انتظار». خوب مهم اینجاست که سرانجام وقتی به هدف میرسی میفهمی اون دو مجهول بلاخره معلوم شدن ولی مشکل اصلی هدف «دلیل»ش بوده! متاسفم.. / مثل همه بودن، عادی، حماقت، گاهی پیروزی اما دقیقاً مثل همه، تیپهای کلیشهای، حرفهای بی سر و ته.. چرا باید...
-
A French Kiss With Dreams
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 16:05
روی میز میزنم با یه حالت ریتمیک بعد موسیقی کلاسیکم رو از آیتیونز پِلِی میکنم، چقدر بیسوادم! چقدر بی استعداد، فقط موسیقی نیست، خیلی دانستههای پیچیده و بیاستفاده دارم، بدون تمرکز چیزی اندوختن یعنی همین که من شدهام.. میدونی چیه؟ از اصول متنفرم، دیوانه و بیقید بودنم در این زمینههای فکری فقط خودم رو درگیر میکنه،...
-
ساده بودنیها را خواستن
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 09:52
بمبست فکری شاید همان آخر یک اشتیاق پررنگ، چیزیست که دل را میلرزاند فرای گنجایش تحملت، اما تنها یک خوبی دارد، آن هم امید به هرچیزی که هست، هرچیزی که بود و هست و تو فقط تداوم آنها را میخواهی. این هم یک نوع از سرنوشتهای آرزوهای بزرگ است/ /یاد عطرها هستم، یاد صداها، آره تنهایی من هنوز راحت خیس میشود، نه با اشک، با...
-
فرو به روشنایی
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 16:46
وقتی هر گوشه نشانت هست، فقط به کوچکی خودم فکر میکنم، که چقدر بچه بودن لذت داره، فاصلهها رو درک نمیکنم تا از دور و نزدیک بودنت بیخبر باشم، تنها منتظر تو باشم با دستی پر از دوستداشتنیهای من.. کاش بودی و مثل همیشه منرو بزرگ میکردی، از وقتی رفتی هر روز کوچکتر میشوم/ / تو، آره با توام که درد مشترک داریم، امتحان...
-
درد
جمعه 9 مهرماه سال 1389 01:32
مست میشوم و علفم را میکشم، تنها در پُک زدنهای عمیق فرو میروم.. همه چیز خوب است، حتی رویاهای از بین رفته، حتی هدفها و احساسهای من که بعد از تو بالهایشان شکست.. فصل آرامش فرا رسید، اندوه و گریه دیگر جایی ندارند، وحشت از نبودنت وجودم را پُر نکرده.. ...و من هوشیار میشوم ۲ساعت بعد، باز هم نمیپذیرم رفتنت را، مامان...
-
محاسباتی از عمق
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 14:47
ژرفای وجود هرکس فقط بعد از حضورش نمایان میشه، مامان/ اون همه محبتِ فرشته گونه ی تو تنها سطح وجودت بود. / قدر تک تک لحظه های حضورت رو با تمام روح و جسمم می دونستم، شک ندارم می دونستی با ارزشترینم هستی. / این روزها بی حوصله ام از غیبتی که به سویش رفتی، ولی وجودت رو خلاف گذشته تمام جاهای خوب احساس می کنم. / صدای قلبم، تن...
-
اتمام حضور گرم مامان/
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 21:46
چهره ای که گریه را فراموش کرده و آماده برای روحیه دادن به عزیزترینش شده، افکار مثبتی که دور تا دورش را پر کرده اند تا انرژی مثبت به سوی تو سوق دهند.. همه و همه به گا رفت!!! مامان/ بیا بهم بگو بی ادب، توی خوابم بیا.. فقط بیا یه چیزی بگو تا من از وجود و آرامش تو در ماوراءطبیعه مطمئن شم. /مامان/ ، آرزوم یه لحظه به آغوش...
-
آتیش ِ شروعی تکراری
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 23:21
آتشی به زیر سیگارم میزنم تا بنویسم، از یک سالو اندی که نبودم. یک سال و هشت ماه یعنی شخصیتی که از تلاطم بیرون رفته، یعنی دلی که سر به راه شده و شاید یعنی حسی که دیگر اثر ندارد. ولی همچنان یک، یک مانده! / توی اتاقی که سرشار از سرماست، زیر پتویی که بوی خاطرات میده، با نشانههایی از تو، همهچیز فراهم شده برای نخوابیدنی...
-
خالی از تو
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1387 13:23
کی گفته ۹۰ درصد بدن آبه؟ هرکی گفت گه خورد..
-
عید و دود
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 13:26
شب عید بود، همه توی حال میرقصیدن اما من توی اتاقم بودم.. سال نو مبارک میشه بازم؟
-
درب و داغون
چهارشنبه 22 اسفندماه سال 1386 22:47
جوابش آرهست. بازهم مسیجهای رنگِ ز ِنا میده. هوس کردم؛ برم طرف یه دختر خوشگل و پیشنهاد ازدواج بدم. مطمئناْ میگه باید فکر کنه! و البته تا میتونه زمانِ جواب دادنشو بیشتر کنه.. بعد از اون یه ماه میاد و میگه واسه آشنایی بیشتر با خانواده تشریف بیارید. همونو برگردم بش بگم؛ خیلی ممنون توی این مدت نظرم عوض شد، روز خوبی...
-
چی شد؟!
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 23:11
همین الان مسیج داد: «آره، ولی هنوز جواب قطعی ندادم.» میفهمی؟ یعنی فقط هنوز قطعی نشده!!! همین الان مسیج داد!!! همین الان!!! من عاشقشم میفهمی؟ نه! خیــــــلی..
-
بی توانـــــی
جمعه 26 بهمنماه سال 1386 21:07
وقتی مهربون برگشت گفت: من انقدر بخاطر تو عوض شدم که گاهی خودمو نمیشناسم. آتیش شد زیر سیگارم، چشمام بسته بود و فیلتر رو هم کشیدم. لبم سوخت.
-
ضربالعجل در قافیه
شنبه 20 بهمنماه سال 1386 11:45
از سادگی ِ تو، ادامه دادم و به اینجا رسیدیم چشمهات رغبتم رو برانگیختهتر میکرد برای بازهم ادامه دادن. تو پختهتر شدی و چشمهات دور از من، باز هم ادامه دادن رو دوست دارم به یاد گذشتهها، اینبار خاطرات محرک شدهاند. نگاههای به خودم و فکرهای به تو حکم ِ شطرنج بدون شاه رو برای من پیدا کرده، فقط ادامه میدهیم و کسی هم...
-
لرزشهای گذشته
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 11:38
با لحظههای سیگار بهدستی که سرم روی مبله و تفکرهای هرزهای که به هرزهها نشونه میره حتی شاید حلقههای دود و کامهایی که میگیرم توهمی میشم. /لفظِ عزیزم مقدّس بود، لمس ِ یارم عرفانی میگذشت همه هرزه شده..
-
یه عمر تنفس
شنبه 15 دیماه سال 1386 11:08
تقریباً چند ساعتی میشه که قلبمم عاجزانه جای تاپ تاپ کردن داره تو تو میکنه.. از وقتی همه چیز بینمون تمام شده، دیگه هیچکس تحریکم نمیکن ه! هیچکس جذاب نیست برام! هیچکس چشممو نمیگیره! هیچکس شامل مدلهای سکسی و جذابِ نروژی هم میشه. اینکه امروز دوتا پاکت مارلبُرو تمام کردم اصلاً باکی نیست. سرفه و اخمهای توی هم رفته جدا...
-
صداقت
سهشنبه 11 دیماه سال 1386 11:23
یه منظرهی زیبا از طبیعت و یه مشت تهسیگار، شدن همدم تنهاییهام.. از طبیعت و سیگار متنفرم.
-
داغون
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 02:26
تعریفِ فیزیکیه ناقصی از عشق داشت، به واسطهی عشق هم آغوشش رو باز نکرد..
-
نصفالنهار مخرج
سهشنبه 15 آبانماه سال 1386 19:15
تحوّل! یه بار دیگه! اینبار خبری از راحتی، خوشی و معاشقه نیست؛ با همهی سختیهاش به خودم تحمیل میکنم. /نه دیگه بوسه جوابگو نیست، راه بهتری باید پیدا کنم برای خلاص شدن از این محدودیت. /به آینه نگاه میکنم، به عکسهام من همینم اینو باید به خودم بقبولونم! /زمان زیادی نمیگذره که احساسم نسبت به تو خیلی اهمیّت داشت برام،...
-
درگیر ِ یار
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 18:20
به ترژادیها فکر میکنم که چقدر زیبا شکل میگیرند و وقت رو برای تشدید روزمرگی فراهم میکنند. / به نزدیکی نزدیک شدم، کمتر از ۱ ماه دیگه.. /پردهها رو کنار میکشم تا آیندهی هر دومون مشخص و تثبیت شه!!! /وقت برای نوشتن روحم و لاگ کردن روحم ندارم در همین حد پژواک کافیه برای این روزهای پر انتظار.
-
تکراری برای تو
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 20:34
وقتی بهترین حالت یه رابطه بازم مشکل اساسی و غیر قابل توجیه داشته باشه؛ یعنی تازه: من اون دلتنگی مشغله فاصله بالشتِ خیس روزای نمدار خاطرات مطبوع آرزو بهدلی امیدهای پوچ لمس ِ حروف نبض ِ سر خندههای هیستریک پانادول -نگاههای حسرتدار به عکسهاش- لبهای خشک دستهای سرد حس نرسیدن!
-
مازوخیستها اطرافم
پنجشنبه 12 مهرماه سال 1386 21:54
درست در باب رویاها وقتی به اوج میرسی تمام وجودت نقش اول رویاهاست، اونجاست که معشوقهات همون خصوصیاتِ دلخواهت رو داره! ولی کافیه معشوقهات وجود خارجی داشته باشه تا رویاهات رو در نطفه خفه کنه. / بعد از این همه خانوم سر لپ و لب چونه میزنه! /گاهی احساس میکنم اون حس نوستالژیکیم داره کمکم از بین میره! چقدر زندگی معنادار...
-
بیلقاح
جمعه 30 شهریورماه سال 1386 11:38
اون شب که رفتی، توی شوک رفتنت به دیدن دوباره و لحظهی همآغوشی فکر میکردم. ۱سال گذشته و من چقدر بچهگانه و خوشبینانه فکر میکردم، این لحظه تجربه خواهد شد اما ما همدیگه رو نخواهیم دید.. /روزهام پشت پا میزنند، دوستشون ندارم.
-
کنکور
پنجشنبه 29 شهریورماه سال 1386 16:58
با شروع شدن یه سال تحصیلی جدید که فکر کنم سال خیلی سختی باشه فقط محتاج دعا هستم! التماس دعا !
-
نزولی در ارتفاع
دوشنبه 19 شهریورماه سال 1386 18:23
برای سکوت و خاموشی ِ شبهام نبودنِ تو کافیه، اما تو ادامه بده و عاشقانههای گذشته رو امروز دروغ ترجمه کن. / زن ۳۵سالهی کرهای،که اکثراً من رو میبینه امروز گفت؛چرا همیشه تنهایی؟ جوابش رو فارسی دادم و با خنده سر و تهش رو بهم اوردم. / نقشهی کهکشانِ ما لکهای ماده تاریک داره، لکهی بزرگیه! پارسال نبود. / لوح ِ خاطراتِ...