-
آره تو خانم ر.ع
سهشنبه 13 تیرماه سال 1385 03:27
یأس و نا امیدی دو عنصر مهم زندگی؛ همیشه مثل اکسیژن استشمامشون میکنم و با اون حالت عارفانه و رویایی به این فکر میکنم که دست آخر تو هم به جمع فاحشهها میپیوندی. (آره تو خانم ر.ع ) /راویِ زندگیم چند روزه شهوتی شده...عزیزم نمیشه تو کمکش کنی؟ /دوست داشتن مهمه ولی نه به اندازه علاقه، علاقه داشتن مهمه ولی نه به اندازه...
-
پر یا پوچ
یکشنبه 11 تیرماه سال 1385 03:03
در پر یا پوچ ِ سرنوشت با آنکه میدانستم دست راست پر است زود دست چپ رو انتخاب کردم تا مبادا... /باورم نمیشه! واقعاً اشتباه بود؟ عزیزم میدونم اشتباه بود، ولی عادتمه...از کوچیکی اشتباهات رو میکردم. /اون دوست داشتن هم بلد نیست، یه بچهی جهش یافتهس! همین. /کاشکی یه فشار سنج روحی بود، تا دمای حرارت قلبم رو بهت نشون...
-
ظاهر و باطل
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 20:29
این ظاهر و باطل ِ منه ، پس شک نکن، راهت رو ادامه نده؛ برگرد. دور شو، دوسِت دارم... /قافیهی شعرهام تو بودی ، و وزنش اشکهای من.. /تو همیشه زیبا و متنوع علاقهات رو به من نشون میدادی و من ِ بیاستعداد همیشه میگفتم: دوسِت دارم. /قدیس یعنی تو، خوش شانس یعنی من، خوشبخت یعنی ما ی بی من ! /آرامش خاطر خیلی شیرینه ، و این...
-
ما و دو خط
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 20:26
فرق ما و دو خط موازی؛ تنها با کج شدن یک خط، دوخط حتماً به هم میرسن.. ولی ما ! هم من باید کج بشم هم تو تا شاید بهم برسیم !؟ /فکر کن... من و تو ، توی بهشت،کنار هم. تو در شادیِ خوشی ِ بهشت ، و من در غم ِ آتشهای جهنم! /۱ ساعت حال میدی، بجاش ۲۳ ساعت حال میگیری! نکن این کارا رو! نکن. /پوچ زیستن، مزهی گَس با تو بودن یعنی...
-
دست در دست هم
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1385 10:46
آتیش جهنم رو بخاطرت میخرم و تو هنوز مالباختهی بهشتی.. /من، افکارم، اما نه اعمالم متمرکز برای راحتی و رسیدن دوستداشتیهای توست. /هیچکس به دوستداشتنیهام اهمیّت نمیده، الان هیچکسشو فهمیدم (!!!) /انتظارام بیجاست! فقط خودتی که تا آخرش با خودتی، پس لازمه که فقط اعتقاداتِ خودت برات مهم باشه. /...و من هیچوقت نمیتونم...
-
دست در دست هم
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1385 10:46
آتیش جهنم رو بخاطرت میخرم و تو هنوز مالباختهی بهشتی.. /من، افکارم، اما نه اعمالم متمرکز برای راحتی و رسیدن دوستداشتیهای توست. /هیچکس به دوستداشتنیهام اهمیّت نمیده، الان هیچکسشو فهمیدم (!!!) /انتظارام بیجاست! فقط خودتی که تا آخرش با خودتی، پس لازمه که فقط اعتقاداتِ خودت برات مهم باشه. /...و من هیچوقت نمیتونم...
-
راست میگفتی
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 04:12
نتها یه چیز به دوست داشتن معنا میبخشه و اون بی دلیل بودنشه. /باهم نیستیم ولی من خودم هستم، این ظاهر برای توست باطن همونه. /کمی ابهام و تشویش برای تو خوب است،زودتر به رعشه میافتی. /مجبورم، اگر نگاه دیگران نبود شاید رازها آشکار میشد و مشکلات حل. /راست میگفتی، ما هم مثل بقیه ولی هیچ کس مثل دیگری نیست! اما اگر...
-
شکوفههای من
دوشنبه 8 خردادماه سال 1385 11:32
شکوفههای من در همهی فصلهای زندگیام بهاریاند... /شکوفههای من یعنی یک شکوفهی ناز و ظریف و زیبا. /کودک بودم دستم به شکوفهها نمیرسید، حالا که برزگ شدم هم (...) /شکوفهها یاد آور بهار هستند ولی شکوفههای من یاد آور زندگیام، حرفهایم،کارهایم و خاطراتم هستند. /گذشتن رو خوب بلدم ولی در این شک ندارم که از شکوفههایم...
-
لحظهها خاطره شد
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 12:52
نگاه کن... روی غرورم علف سبز شده! از بس که پام روی اون بود. /کسی که یه عمر لحظه سازم بود حالا شده خاطره سازم. /تشنهی یه ضربه عاطفیام نهایتِ زمان برای تو دقایقی بیش نیست فراموش میشوی و شاید در پاورقی ِ خاطراتم جایی برایت خالی کنم. /بیخیالی ولی درونت آتیشه زود پیر میشوی،خیلی زود... /روژت رو عوض کن، طعمش خاطرات...
-
برگِ آخر
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 18:20
۱۴ اوردیبهشت ۱۳۸۵ و برگی دیگر از زندگیام ورق خورد، شاید برگِ آخر... /حرفای توی دلم رو هیچ وقت نخواهی شنید. /آخر ِ ما با اولمون مثل همون وسطه که همیشه همانند شروعمون به پایان میرسه! /دستم رو به طرفت دراز میکنم محتاج ِ همون احوال پرسی ِ سردت هستم تا از سرمایت ذوب شوم. /یک کلامم نقره داغت میکنه مثل جملههای طولانی و...
-
تو دیگه نیستی
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1385 15:00
در توهم از دست دادنت بودم قافل از اینکه تو اصلا مال من نبودی... /خ ِ توف! /حفرههای اعماق وجودم رو با دروغ پر میکنم. /تو این مدت نه دلم تنگ شد واسه اینجا نه دیگه حوصله اینجا داشتم، گ ش ا د اُ ر ا ح ت. /حالم ازش بهم میخوره، افکارش منجمد و عقب افتادس، ادعاش میشه، ارزش ِ صحبت نداره.. در حد بگو بخند بسشه. /آخ که چقدر...
-
سال۸۵ - زندگی دیگر تکراری نمیباشد
جمعه 4 فروردینماه سال 1385 18:13
عاشق یه غریبه شدن که الگوی تو بشه در زندگی که همیشه به یاد اون ۴ روز باشی که دیدار با او رو به گور ببری... /صاف و ساده ، صادقانه میگم همیشه به یادتم... /اصلا بو نداشت سال جدید، سال ۸۵ رو با یه آدم دوست داشتنی شروع کردم. /امسال من میرم... سال جداییه امسال سال زندگیه جدید سال آشنایی با کسایی که مثل بقیه نیستن! /بود و...
-
غرور
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 18:40
صداش زیباست، دیدنش جالبه کلاً لذت بخشه؛ شکستن غرور یه دختر. . . /خوب؟اینطوری دوست دارم گشاد باش،راحت باش. /آن کات:به حرفم رسید و او هم به جمع فاحشهها پیوست... /سال دیگه سالیست متفاوت با تمام سالهای زندگیم... /یه جورایی با همه میتونم کنار بیام...با بعضیها انقدر کنار اومدم که من رو از جاده پرت کردن بیرون. /من خیلی...
-
هوم پیج من
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 18:52
هوم پیج من دیگه مثل قدیما نسیت.
-
باور
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 17:23
نه تو عاشق منی، نه من عاشق تو، نه تو منو دوست داری، نه من تو رو،،، ما فقط برای خنده کنار همیم! باور ، کردنش سخته که من کردم. /وای! این احساسات من چقدر لطیفه...مثل لیفه.درسته که لیف لطیف نیست ولی لطیف میکنه !!! /خوابهام رو بهت هدیه میکنم تا معنی آشفتگی رو بفهمی. /لبم پره از واژههای عاشقانه واژههایی که هیچ وقت زده...
-
عمــــه
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1384 21:13
عزیزم وقتی به عمت فحش میدم ناراحت نشو؛ آخه عمه عُمومیّت داره... /ریشهی کلمه عمه از عُمومی میاد و پیر و جوان اون همانند ساختمانهای عمومی قدیمی و جدید است. /از دوستان خواهش میکنم دستهاتون رو به طرف آسمان بلند کنید و فحش خواهر و مادر به IR-TCI بدید تا بلکه خدا کمک کنه! /حقایق روزی فاش میشن که دیگه حقیقت نیستن؛ /خسیس...
-
بی ارزشهایم
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 16:56
با عوض نکردن قالب اینجا فکر میکنم بهتون ثابت شده باشه که وبلاگم از بی ارزشترینهام هست... و من به بی ارزشهایم دلمیبندم! /بعد از ۱۱ سال اومد، اصلاً باورم نمیشد که حتی زنده باشه... و منو مثل همون موقعها از لب بوسید. /اینکه امتحان فیزیک ترم رو دارم دو در میکنم خیلی لذت بخش و هوسانگیزه:) /ببینم با این استراتسژیت...
-
حد
شنبه 17 دیماه سال 1384 14:41
خود بینی هم حدی داره بزرگ بینی هم حدی داره و خیلی چیزای دیگه حد دارن آها ببخشید...عزیزم شما هنوز «حد و مشتق» رو نخوندین! ایشالا سال دیگه یاد میگیری... زمانِ زیادیِ نه؟ خوب به معلم خصوصیت بگی، یادت میده. /خوب، هر کاری که دوست داشتم تا الان کردم...به جز دو کار؛ یکی رفتن به فضا که هیچ وقت امکانش نیست برام و یکی خود...
-
گریـــــــه
پنجشنبه 15 دیماه سال 1384 22:29
از فرقهای بین دخترها و پسرها همین بس که آنها ماهیانه دارند و ما روزانه... /گریه خیلی آدم رو خالی میکنه کاشکی یه دختر ۱۷ ساله بودم. /گفتی «توی تمام دنیا فقط تو رو میخوام» ! خیلی زیاده خواهی میدونستی؟ /داره میره...به شهر دیگهای،خوب خاطرههایی که یه عمر با هم ساختیم رو همیشه با خودم نگه میدارم...توی عشق واقعی فاصله...
-
هوایسرد اما بیبخار
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 21:09
صبحها هوا سردِ ، ولی سردیِ هوا منو نمیلرزونه طرز لباس پوشیدن اطرافیانم و بخاری که از دهنم بیرون میاد منو میلرزونه . /این روزا ...درد و دلی ندارم تنهایی فقط تنهایی میخوام.
-
شب 8v8
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 19:04
امشب، شب یلدا (8v8) در کنار دبیر خصوصی فیزیک حتماً خوش خواهد گذشت! نه؟ /امسال هم مثل بقیه سالها جوجههام رو شمردم...همان یک دونه است! جای تعجبش اینجاست که جوجهی ما تخم هم میزاره. . . /همه جا رو گشتم...ولی اطلاعاتی در مورد شب جمعه پیدا نکردم! میخوام ببینم چی باعث شده که شب جمعه شده؟و کار کی بوده؟ /دبیر خصوصی فیزیک...
-
گذر زمان
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 16:10
گفته بودی به کسی رو نمیدی گفته بودی با کس دیگهای نیستی گفته بودی میتونیم با هم باشیم آره حق توست! چون نگفتی میتونیم از با هم بودن لذت ببریم؛ پس حق با توست/// /خیلی سخته آدم از چیزی مطمئن باشه ولی مدرکی نداشته باشه. . .برای همین مجبوره بی منطق بازی دربیاره . /ممکنه خیلی کس ها رو دوست داشته باشم ولی خیلی کم پیش میاد...
-
بزرگترین آرزوی من
جمعه 18 آذرماه سال 1384 21:20
ازت ناراحت نمیشم آخه عقل تو هنوز جای رشد داره. . . /اشتباه پشت اشتباه ! مجبورم و باز هم اشتباه پشت اشتباه ! /این کار و کردم تا آخرش هم میایستم، ولی بیشک برنده منم. . .دلم میسوزه برات عزیزم!خیلی دوستداشتی هستی. /بهبه...چه روابط صمیمــــــــیی:)) /انکار نمیکنم ولی دوستداشتنیهام انگشت شمارند ! /الان دیگه هیچ...
-
تولدش مبارک
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 22:12
هنوز به شگرد تاثیر گذاشتن روی دیگران مسلط نشدم ؛ گاهی وقتها خیلی خوب تاثیر میذارم و گاهی وقتها اصلاً. . . /تولدش مبارک،ولی چرا اینطوری شد؟! /یه دفتر خاطرات که از صفحه دوم تا آخرش نوشته: خیلی وقته که از چشام بیتو بارون میباره دل نا امید من تو رو آرزو داره ! /در حین اینکه همه دورتو گرفتن و شلوغه سرت دوست داری بشینی...
-
هنوز ندیدمت!
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 20:29
کنسرت ، بارون ، ورزش تو یه نگاه خیلی خوش میگذزه تو دو نگاه خیلی زیباست تو سه نگاه ممکنه خسته کننده باشه و در نگاه چهارم مزخرف، بیمزه و تلخ /وبلاگت مبارک عزیزم:) مطمئنم با سلیقهای که داری جزء وبلاگنویسان دوست داشتنی میشی(البته الانم هستی:دی) /سرماخوردگی،تب،مریضی و مدرسه کاشکی فقط ۱نفر میفهمید سرکلاس وقتی دارم به...
-
عشق یا عادت؟
شنبه 28 آبانماه سال 1384 22:12
...و من هنوز تفاوت بین عشق و عادت رو نفهمیدم . /آخه من گناهم چیه که هرکی دپرس میشه به من رو میاره؟ /شادمهر اگر ایران میموند بیشک یکی از چهرههای ماندگار میشد...ولی رفت به خاطر ساختن ۴تا کلیپ لختی. /من موندم و عادتهام...
-
عشق یا عادت؟
شنبه 28 آبانماه سال 1384 22:11
...و من هنوز تفاوت بین عشق و عادت رو نفهمیدم . /آخه من گناهم چیه که هرکی دپرس میشه به من رو میاره؟ /شادمهر اگر ایران میموند بیشک یکی از چهرههای ماندگار میشد...ولی رفت به خاطر ساختن ۴تا کلیپ لختی. /من موندم و عادتهام...
-
یادآوری
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 18:54
یادته سِنیوریتا رو سِنگوریتا میگفتی؟! نه ، فقط میخوام یادت بیاد... گاهی یادآوریِ گذشته لازمه ! نه:دی؟ /با قاطعیت میتونم بگم که ۱٪ هم در پسترفتم نقشی نداشتم! /هنوزم وقتی چای میخوره صداش قلقلکم میده:دی /وحشتناک تنبل و بیحوصله شدم یه تکونی باید بدم. . . /خیلی یه نفر میتونه پررو باشه که همش Invisble بیاد...
-
پایان لحظهها
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1384 14:16
لحظههایی رو دارم میگذرونم که باید قدرشون رو بدونم. . . لحظههایی رو دارم میگذرونم که شاید هیچوقت دیگه تکرار نشه! /من این لحظهها رو دوست دارم بلد نیستم قدر بدونم/ /حتی یک لحظه هم نمیتونم تصورش رو بکنم...بازم جدایی بازم دوری...بازم دلتنگی و بازم تکرار گذشته . . . ! /بلاگ اسکای خیلی پفیوزی آخه این چه طرز تغییر...
-
سنگ نما اما دوست داشتنی
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 18:06
/همونا که معرفت گذاشتن همونا که از خیلی موقعیتها به خاطرشون گذشتم ، حالا این عقده بازیها رو در میارن. . .ولی هیچ خیالی نیست ! من هنوزم جا دارم برای خنجرهای بعدی. /خوب به بمبست نخوردم و هنوز هم میگم اگر تنها ۱ بار دیگه به بمبست بخورم فقط هوس بازی میکنم ، نشون هم میسپرم به گادمون. /چقدر کیف میده هروز آنلاین...