امروز امتحان عربی داشتیم،همه دوستام گفتن ولش کن بابا کی میخونه؟!ولی رفتیم سر جلسه دیدم که چطوری دارن برگه هاشون رو پر میکنن BuT من...
(البته شاید هم من خیلی بدبین شدم نسبت به دیگران؟! نمیدونم!)
بعد از امتحان رفتم طرف آرایشگاهی که دوستم خیلی تعریفش رو میکرد!!!
بعد از ۱۰دقیقه توضیح دادن برای آرایشگر که : نمیخوام اصلا کوتاه بشه فقط میخوام یه قیچی توی موهام بره و یه خرده خیلی خیلی کم دور موهام رو بزن...
یارو یه آناناس به تمام معنا از موهای ما ساخت
بعد از آرایشگاه تشریف اُوردم کُلبه و یه خواب درست و حسابی کردم...وقتی بیدار شدم هیچ انسانی در کُلبمون نیافتم و ناچار به تلفن همراه یکی از انسانهایی که در کُلبه زندگی میکرد(فکر میکنم اسمش مادر بود) زنگ زدم و از ایشان پرسیدم: کوشی؟ گفتند: اندرون بازار WiTh خواهرت و بابات...گفتم من میخوام برم بیرون پول میخوام...بعد از این که ۱۰۰۰ تا قول گرفتند که زیاد پول ورندار آدرس گنجینه را لطف کردند...ما هم یه اندازه کافی×۲ از گنجینه پول برداشتیم.
AfTeR لباس پوشیدم و با تلفن دنبال سینا گشتم ولی نیافتمش!!!! تا این که وقتی که داشتم در کُلبه را قفل میکردم جناب سینا تلفن کرد و گفت محسن ، من گ
شاد هستم پس تاکسی بگیر و بیا دنبال این جانب حقیر!!!! ما هم گردنمان نازکتر از مو قبول کردیم با تاکسی به در خانه جناب سینا رفتیم ولی پدرش گفت با فرزاد و علی رفته است...
ما هم رفتیم در خانه علی پدرش گفت با سینا و فرزاد رفته است...رفتیم در خانه فرزاد پدرش گفت با سینا و علی رفته است...................بسیار جالب در این موقع بنده متوجه ۲دره شدن خودم شدم
به کُلبه برگشتیم و ConNeCt کردیم در حال تایپ این شر و ور بودم که ID سینا بالا آمد و پی ام هایی از قبیل :
شرمنده ام ، یهک کار مهمی پیش اومد که نتونستم منتظرت بمونم و ...................
برایم آمد من هم با بی توجهی به کار خودم پرداختم!
.
.
.
امیدوارم هیچ وقت ۲در نشین که ۲دره شدن از هر دردی بدتره...