As soon as

As soon as I could speak , I was told to listen
As soon as I could play , I was tought to work
As soon as I found a job , I married
As soon as I married , Came the children
  As soon as I Understood them , The left me
As soon as I learnt to live , The life was gone
(لیمویی)as soon as i learnt how 2 be a dead man , the day of judgment came
Lyric : Mohsen Ow



احمق، شب از خواب میپری هوس میکنی یه چیزی بخوری! مجبور نیستی طالبی و یخ میکس کنی که همه رو از خواب بیدار کنی!!؟؟
با پاچه های شلوارم ۴۵ دقیقه ور رفتم تا آخر با هم مساوی شد...زود رفتم طرف (ILI) چون دیر رسیدم تاخیر هام شد ۴تا و ۱ جلسه غیبت حساب شد...وقتی رفتم سر کلاس بشینم شلوارم گرفت به پیچ صندلی و پاره شد!!! ( اعصاب و روانم به هم ریخت )
م.ا: بعد از امتحان زبان،صدای زنگ خودش بود، با خوشحالی جواب دادم :
- : سلام گلم ، خوبی؟ :)
*: سلام،مرسی، چی؟! گلت؟؟؟
- : (تو دلم : اه ، کوفت مرده شورتو ببرن ، جواد خر ) آها ببخشید سلام ، خوبی؟! :-X
.
.
.
*: نگاه کن یه چیزی میگم ولی ناراحت نشو،خواهش میکنم ،باور کن من خیلی دوستت دارم ولی یکی دوستم گفته با پسرای شهرکی دوست نشم آخه...
- : نذاشتم حرفش تموم شه ، قطع نکردم ، خاموش کردم!...
چقدر این ـــــــــ دروغگـــــــــــــــــــو شدنحال آدم رو دیگه بهم میزنن تازه ادای بزرگا هم در میارن
اولین باری که عاشق شدم ۶ سالم بود...عاشق اون دخترِ که توی میو میو عوض میشه شدم:)!

(+)اینکه در ماه چند روزی را نمی توانید با معشوقتان سکس داشته باشید را می توان با معشوقی دیگر جبران کرد/
اما مغز همیشه پریودشان را با چه می خواهید جبران کنید؟
با جلبک های توی حوض؟

(+)چقد دوسم داری؟
قد تموم دروغ هایی که تاحالا گفتم!

تو بی عقل نبودی!

دلم میسوزه واسه مامان و بابام که فکر میکنن یه پسر باهوش و زرنگ دارن...ولی نمی دونن چقدر خنگه!!! ( شاید هم میدونن و برای دلخوشی من اینطوری وانمود می کنن )
دست گذاشتن تو دست یه دختر خوشگل و خوش هیکل و خوش تیپ و بیرون رفتن باهاش مثل بیرون رفتن با یه سگ سفید کوچولوی پشمالو میمونه...( البته منظور بدی نداشتم ، فقط می خواستم بگم زیاد جلب توجه میکنه!!؟؟ )
توی مدرسه ما از ۵۰۰ نفر حداقل ۴۹۰ نفر متخصص زنان داریم.

¤ تو بی عقل نبودی ، ولی وقتی منو انتخاب کردی بی عقل  شدی... ¤

یادمه کوچیک که بودم به سگی که گاهی اوقات از جلوی پنجره اتاقم رو می شد تکه ای استخوان میدادم...در یک روز بهاری که از مهد کودک به طرف خونه میومدم نزدیک خونه ۲ توله سگ به طرف من حمله کردن ، من اشک از چشمام جاری شد...از خدا میخواستم که کسی به یاری من بفرسته ، وقتی به ۴ یا ۵ متری من رسیدند مادرشون پارس کنان از پشت کوچه آمد ، سگی بزرگ و ترسناک ، من نتوانستم جلوی اشک هایم رو بگیرم ، زیر گریه زدم. وقتی سگ نزدیگ توله ها شد متوجه شدم که همان سگی است که گاهی به آن استخوان میدادم...مشغول گریه کردن بودم که مادر سگ ها توله هایش را کنار کشید و راه را برای من باز کرد...وقتی داشت دور میشد نگاهی پر معنا به من کرد که نگاهش میگفت : من قدر تو رو میدونم. در اینجاست که باید گفت :
تویی که نمک خوردی نمکدون شکستی و منی که بشکنه دستم که نمک نداره خاک تو سره جفتمون

چرا نیمتونم...؟

از ۲۵ اسفند تا ۱۹ اوردیبهشت در خواب غفلت بودم...وقتی بیدار شدم دیدم هیچی یادم نمیاد که تو این مدت مدرسه رفته باشم!! الان خیلی احساس بدی دارم!! پس فردا امتحان ریاضی۲ با اجازه هیچی هم بلد نیستم!! امیدوارم فردا یه چیزی ازش بفهمم!!
امتحان عربی و فیزیک نیز ترکوندم و به امید خدا نمرات درخشانی در کارنامه امسالم ولرد خواهد شد!!
الان کسی خونه نیست!! منم الافم و بیکار اصلاً هم ریاضی نمی خونم!! همینه که هست!!

هر چی فکر میکنم مخم نمیتونه قبول کنه که دختر انقدر بی شعور ، پست ، حسود و از خود راضی باشه!!؟؟ ( بلا نسبت )
دیگه نمیدونم این چه جورشه که دخترا به پسرا حسودی میکنن!!؟؟ ( بلا نسبت )


از ۳ چیز حالم به هم میخوره:
۱.حسودی
۲.خسیسی
۳.نفهمی

نمیدونم چرا نیمتونم پست و سنگ دل بشم!!؟؟ چرا !!؟؟ منم میخوام مثل بقیه باشم خوب!!