رویاهایی که میدونم هیچوقت تحقق
نمییابند، اسمشون رو رویا نمیزارم.
به اونها میگم هرزهگردهای زندگی.
/ریشههای فلج احساساتم کمی
شفا پیدا کردن، عاشق هم میشوم.
/تا به حال آب رویش نریختم ولی
شکی نیست او یک حوری است.
/غربتم انقدر لذت بخش هست که
کسی رو بخوام فراموش کنم،
البته نه هر کسی.
/با این فکر آشفتهام بهتر از این
نمیتونم بنویسم.. کمک.
سیاه و سفید نمادی از تضاد هستن،
و من و تو میتونیم اسطورهای از تضاد
باشیم.
/ما گره کور خوردهایم، یا هر دوی ما
پاره میشویم یا همیشه با عذاب
به هم چسبیدهایم.
/شاید هیچ چیز به اندازهی بازی با
لیوان آب بالای سرم منو سرگرم
نکه.
/کاپوت.
/حواشی ِ زندگی تکراریام احساس
تغییراتی لطیف میکنم! لطافتی زبر..
/امید من فقط به شروع دوباره دور از
همهی اطرافیانم در آنسوهاست !!!
/به من گفته شد؛ حسود ، دروغگو!
فقط یه روانپزشک چیره دست توانایی
درست کردن این آدم رو داره، فقط!
/هیچکس نمیدونه باغبان ما فیلسوف
است، فقر باغبانش کرده... توف.
/روز وداعععع!=شروعی دوباره.
/در روزهای نه چندان نزدیک همانند
روزهای نه چندان دور مثل امروز
زندگی تکراری میشود از روزهایی
که هیچوقت به چشم ندیدم. مثل
دیروز.
تو حس تَرَحُم را به عشق میگیری
امّا اون حس عشق را به تَرَحُم،
نه عشق میشناسم نه تَرَحُم.
فقط میدونم؛
بازگشت همه به سوی اوست.
/گذشتهای پر از شادی و شور دارم
آیندهام اصلا قابل رویت نیست.
/کابوس جدایی ما هم خون میریزه هم
اشک هم... فقط دستم به آستر دامن
خداست.
/هیچ وقت! هیچ وقت! یکی دیگه!
یکی دیگه!
/این روزها تو تنها امیدم هستی،
امیدی کوتاه و گذرا، امیدی که
دست آخر..............................
/قربانی سنم شدم... البته برای تو
فرقی نداره.
سادهام، مثل یک صفحهی سفید بیخط
و همیشه برعکس تمام آدمهای زرنگ
دست پس را میگیرم پیش نیوفتم...
/برگهای ترانههای غمگین من رو
همیشه با ریتم شاد میخوندی
و اشکهای ما میرقصیدن...
/افکار تو همیشه آفتِ تنهایی ِ
من و تو هست.
(فعلی که بعد بود میشه)
/به علت درد و فشار دیگه نمیتونم.