شروع؛
پسری بود پر مدعا عاشق دختری پر مدعاتر از خودش
پسری دیگر بود دوست صمیمی این دو ،
پسر عاشق چشم نداشت صمیمت عشقش را با دیگری
ببیند ، پس مدام به دنبال به پا کردن جنجالی بین آنها بود.
از هر راهی رفت ، به هر دری زد ،
هر نوع حیلهای را به کار برد ولی. . .
ولی تنها میانه خودش و عشقش را بیشتر به تباهی میکشاند.
. . .و پیش دوست صمیمی خود فاسد شد.
در آخر پسرعاشق روابطش با دخترک تخیلی شد ولی. . .
ولی رابطهء صمیمانه پسر و دختر محکمتر و پابرجاتر شد !
پایان.
/آره، جریان اینه ... ماجرا کاملاً واقعیه!
تا باشد آتش پشت دستی برای
حسودانی که ادعای همه چیز کورشان
کرده .
/کسی که از یه ماجرا پند نگیره احمقی
بیش نـــــیست !
/انقدر لیلی به لالاش گذاشتیم و آخر ...
این شد ؛
/یه دوست صمیمی که برای همیشه به
یک دشمن خونی تبدیل شد (!!!)