(+) خیلی چیزها هست که شاید به خودی خود اهمیتی نداشته باشه و اصلا بود و نبودش فرقی نکنه ، اما وقتی بهانه می شن ، وسیله می شن ، اونوقته که مهم می شن ، لازم می شن .
مهم نیست که تولد تو باشه یا من ، مهم نیست چند ساله شدیم ، مهم نیست که کجا می ریم ، مهم نیست که چی می خوریم ، و خیلی چیزهای دیگه که مهم نیست . مهم، بهانه ای برای دیدن بود .
(+) سرش رو گرفت طرف آسمون، صورتش خیس ِ خیس شده بود. قطره های بارون از گودی چشاش سر می خوردن و از روی چونه ش میفتادن رو زمین. دو تا دستاش رو برد طرف شقیقه هاش. موهای خیسش رو کشید پشت سرش. سرش رو انداخت پایین و آروم گفت: الهام
کارگردان داد زد: کات! گند زدی بابا ... تو فیلمنامه اسمش مریم ِ ... مریم
(+) همون بهتر که بیشتر آرزوها به واقعیت تبدیل نشن.
(+) ای پیروان من !
بدانید و آگاه باشید که زن ، بالا بروید ، پایین بیایید ، مال ِ مردم است ، بر سر مال مردم دعوا نکنید!
~~~~> آیدین (ص)
(+) زهرا هم از زندگی تکراری این گونه گِله میکنه :
من همونم که یه روز، میخواستم دریا بشم
میخواستم بزرگترین، دریای دنیا بشم
آرزو داشتم برم، تا به دریا برسم
شبو آتیش بزنم، تا به فردا برسم
حالا یک مرداب شدم، یه اسیر نیمه جون
یه طرف میرم تو خاک، یه طرف به آسمون
خشک میشم تموم میشم، فردا که خورشید بیاد
شن جامو پر میکنه، که میاره دست باد
شاید یه رابطه صاف و ساده با یه نفر ، آدم رو نسبت به اون شخص علاقه مند کنه ، آدم دست خودش نیست که ، هنوز نمی دونم!! اگر بخوای رابطهای که باهاش داری رو صمیمی تر کنی ، اسمش رو چی میزارن؟! ( چرا ما توی فرهنگمون بین دختر پسرا دوستی ِ ساده نداریم؟ ) آها یادم رفته بود که فرهنگ ما خیلی غنیه !!
دیگه حالم از بهانه اوردن و خودم رو به بی خیالی زدن بهم میخوره. . . خیلی دوست دارم اونطوری هستم خودم رو نشون بدم ، خیلی دوست دارم ببینم بقیه چه عکسالعملی نشون میدن نسبت به اخلاق واقعیم؟!!
وقتی نوشته هام رو میخونم ، احساس میکنم بوی عشق و صمیمیت میده ،،، ولی باید بوی خستگی و انتظار و شکست بده. . . نمیدونم چرا اینطوری میشه ؟
اگر میخواستم با فکر حرف بزنم الان لال بودم ، اگر میخواستم با فکر بنویسم الان وبلاگی نداشتم#
با شما نیستم:
این که تحویلم نمیگیری رو میتونیم به چند قسمت تقسیم کنیم : ۱.عکس ۲.حرفهای تکراری ۳.دیگری