جوابش آرهست. بازهم مسیجهای رنگِ ز ِنا میده.
هوس کردم؛ برم طرف یه دختر خوشگل و پیشنهاد ازدواج بدم.
مطمئناْ میگه باید فکر کنه!
و البته تا میتونه زمانِ جواب دادنشو بیشتر کنه..
بعد از اون یه ماه میاد و میگه واسه آشنایی بیشتر با خانواده تشریف بیارید.
همونو برگردم بش بگم؛ خیلی ممنون توی این مدت نظرم عوض شد، روز خوبی داشته باشید.
۶ رینگیت داشتم، در حال مرگ بودم از گشنگی و کارت بانکم هم باهام نبود. غذای دانشگاه هم ۶ رینگیت میشد ولی نوشیدنی نمیشد خورد دیگه. تو این فکر بودم که نوشیدنی چیکار کنم که یکی از بچهها رو میبینم، رفتم طرفش ۲ رینگیت گرفتم ازش و دوییدم برون دانشگاه یه بسته سیگار گرفتم. تا خونه رسیدم ۴نخ کشیدم به امید املت! اومدم دیدم هیچگونه تخمی تو خونه نیست و تن هم نداریم. خوب این موقعها رب گجه، نون و سیگار گزینه شایستهای هست.