به ترژادیها فکر میکنم که چقدر
زیبا شکل میگیرند و وقت رو برای
تشدید روزمرگی فراهم میکنند.
/به نزدیکی نزدیک شدم، کمتر از
۱ ماه دیگه..
/پردهها رو کنار میکشم تا آیندهی
هر دومون مشخص و تثبیت شه!!!
/وقت برای نوشتن روحم و لاگ کردن
روحم ندارم در همین حد پژواک
کافیه برای این روزهای پر انتظار.
وقتی بهترین حالت یه رابطه بازم مشکل اساسی
و غیر قابل توجیه داشته باشه؛ یعنی تازه:
من
اون
دلتنگی
مشغله
فاصله
بالشتِ خیس
روزای نمدار
خاطرات مطبوع
آرزو بهدلی
امیدهای پوچ
لمس ِ حروف
نبض ِ سر
خندههای هیستریک
پانادول
-نگاههای حسرتدار
به عکسهاش-
لبهای خشک
دستهای سرد
حس نرسیدن!
درست در باب رویاها وقتی به اوج میرسی
تمام وجودت نقش اول رویاهاست،
اونجاست که معشوقهات همون خصوصیاتِ
دلخواهت رو داره! ولی کافیه معشوقهات
وجود خارجی داشته باشه تا رویاهات رو
در نطفه خفه کنه.
/بعد از این همه خانوم سر لپ و لب چونه میزنه!
/گاهی احساس میکنم اون حس نوستالژیکیم
داره کمکم از بین میره! چقدر زندگی معنادار
میشه اگه این حس نباشه دیگه..
/هنوز یادمه از ماشین پیاده میشد در رو میبست
خم میشد و بوس میفرستاد... من خیلی چیزای
دیگه یادمه که خاطره نشدن و جلوی چشمامه اما
آخرش که چی؟
/یه روزی که همه اینجا رو فراموش کردن، عکس زنم
رو در حال خواب میزارم اینجا.
/خودکشی؟ چه واژهی نامفهویه؟!