آتشی به زیر سیگارم میزنم تا بنویسم، از یک سالو اندی که نبودم.
یک سال و هشت ماه یعنی شخصیتی که از تلاطم بیرون رفته، یعنی
دلی که سر به راه شده و شاید یعنی حسی که دیگر اثر ندارد.
ولی همچنان یک، یک مانده!
/ توی اتاقی که سرشار از سرماست،
زیر پتویی که بوی خاطرات میده،
با نشانههایی از تو،
همهچیز فراهم شده برای نخوابیدنی
راحت..
منم تو یه اتاقِ همین مدلی که میگی خیلی خاطره دارم
چه جالب همه می رن بعد ی مدت می یان مثه من
وقتی که نبودم
وقتی که نبودی
آسمان همان رنگ بود
ولی دنیا رنگ به رنگ شد
...همه چیز فراهم شده برای دردی شیرین