وقتی هر گوشه نشانت هست،
فقط به کوچکی خودم فکر میکنم،
که چقدر بچه بودن لذت داره،
فاصلهها رو درک نمیکنم تا از دور و
نزدیک بودنت بیخبر باشم،
تنها منتظر تو باشم با دستی پر از
دوستداشتنیهای من..
کاش بودی و مثل همیشه منرو
بزرگ میکردی، از وقتی رفتی
هر روز کوچکتر میشوم/
/ تو، آره با توام که درد مشترک داریم،
امتحان گرفتن بسه، ما وقتمان تا مرگمان
چند لحظهای بیش خوش نیست..
بهوش باش عزیزم!
مست میشوم و علفم را میکشم، تنها در
پُک زدنهای عمیق فرو میروم..
همه چیز خوب است، حتی رویاهای از بین
رفته، حتی هدفها و احساسهای من که
بعد از تو بالهایشان شکست..
فصل آرامش فرا رسید، اندوه و گریه دیگر
جایی ندارند، وحشت از نبودنت وجودم را
پُر نکرده..
...و من هوشیار میشوم ۲ساعت بعد،
باز هم نمیپذیرم رفتنت را، مامان تو هستی!
دوباره مست میشوم و علفم را میکشم...
ژرفای وجود هرکس فقط بعد از حضورش
نمایان میشه، مامان/ اون همه محبتِ
فرشته گونه ی تو تنها سطح وجودت بود.
/ قدر تک تک لحظه های حضورت رو
با تمام روح و جسمم می دونستم،
شک ندارم می دونستی با ارزشترینم
هستی.
/ این روزها بی حوصله ام از غیبتی که
به سویش رفتی، ولی وجودت رو خلاف
گذشته تمام جاهای خوب احساس
می کنم.
/ صدای قلبم، تن صدای مهربونت رو
گرفته.. تویی که از این به بعد برای من
می تپی.
/ سعی می کنم همیشه مرتب و
خوش پوش باشم، بابه میل تو.
/ تو فقط آرامشت رو به من نشون
بده، تا شکوفایی اعماق وجودت رو
بهت تبریک بگم.
چهره ای که گریه را فراموش کرده
و آماده برای روحیه دادن به عزیزترینش شده،
افکار مثبتی که دور تا دورش را پر کرده اند تا
انرژی مثبت به سوی تو سوق دهند..
همه و همه به گا رفت!!!
مامان/ بیا بهم بگو بی ادب، توی خوابم بیا..
فقط بیا یه چیزی بگو تا من از وجود و آرامش
تو در ماوراءطبیعه مطمئن شم.
/مامان/ ، آرزوم یه لحظه به آغوش کشیدنت
شده.. یه لحظه احساس حضور گرم و دوست
داشتنیت.
/مامان/ ، چقدر حرف و درددل باهات دارم،
نگران نباش به ایمیلت میزنم، قول میدم.
/ا.و جون ، مخاطبم تویی عزیزم.. با تمام
شلوغی اطرافم و ذهنی که ازش باخبری
نوشتم.
آتشی به زیر سیگارم میزنم تا بنویسم، از یک سالو اندی که نبودم.
یک سال و هشت ماه یعنی شخصیتی که از تلاطم بیرون رفته، یعنی
دلی که سر به راه شده و شاید یعنی حسی که دیگر اثر ندارد.
ولی همچنان یک، یک مانده!
/ توی اتاقی که سرشار از سرماست،
زیر پتویی که بوی خاطرات میده،
با نشانههایی از تو،
همهچیز فراهم شده برای نخوابیدنی
راحت..
جوابش آرهست. بازهم مسیجهای رنگِ ز ِنا میده.
هوس کردم؛ برم طرف یه دختر خوشگل و پیشنهاد ازدواج بدم.
مطمئناْ میگه باید فکر کنه!
و البته تا میتونه زمانِ جواب دادنشو بیشتر کنه..
بعد از اون یه ماه میاد و میگه واسه آشنایی بیشتر با خانواده تشریف بیارید.
همونو برگردم بش بگم؛ خیلی ممنون توی این مدت نظرم عوض شد، روز خوبی داشته باشید.
۶ رینگیت داشتم، در حال مرگ بودم از گشنگی و کارت بانکم هم باهام نبود. غذای دانشگاه هم ۶ رینگیت میشد ولی نوشیدنی نمیشد خورد دیگه. تو این فکر بودم که نوشیدنی چیکار کنم که یکی از بچهها رو میبینم، رفتم طرفش ۲ رینگیت گرفتم ازش و دوییدم برون دانشگاه یه بسته سیگار گرفتم. تا خونه رسیدم ۴نخ کشیدم به امید املت! اومدم دیدم هیچگونه تخمی تو خونه نیست و تن هم نداریم. خوب این موقعها رب گجه، نون و سیگار گزینه شایستهای هست.