جی میل و سایت راه افتاد

ای ول دوستان...تونظرات خیلی بهم حال دادید.اون دوستی هم که گفت:من اومدم اینجا و چندتا فحش یاد گرفتم...باید بهش بگم بدرد میخوره واسه آیندت خوبه
راستی این پست خیلی خفنه چون ۲تا اتفاق مهم توش اوفتاده  ۱.ما هم جی میل دار شدیم.
۲.سایتم بلاخره آماده شد


WWW.P30WEB.COM   

و جی میل منم Mohsen.owlad@gmail.com هست.
منتظر ایمیل هاتون هستم.

دزد دزد دزد دزد

آره دزد . امروز صبح داشتم وبگردی میکردم که یه آی دی به نامه rohoola_soft_2004 بهم پی ام داد . منم باهاش چت کردم...بهم گفت : یه آی دی تو بلاگ اسکای میخوام منم از اونجایی که روح پاک و قلب لطیفی دارم قبول کردم البته قرار شد که من و اون با هم پست بزنیم...منم پسورد رو بهش دادم...بعد گفتم برم یه سر بزنم به وبلاگ ببینم چی کار کرده...روزتون چشم بد نبینهدیدم تمام نوشته مکاتبه با روح الله لطفی و تمام پست هام رو پاک کرده اینم آدرسه وبلاگم که توسط این بی ناموس دزدیده شده http://locked.blogsky.com . گفتم حالا شاید داره امتحان میکنه که بلاگ اسکای چه طوری هست!!!ولی وقتی خواستم لاگین کنم دیدم میگه پسورد اشتباه است...فهمیدم دیگه وبلاگم رفت...واقعا چه آدمای بی ناموسی پیدا میشه که قسم به ناموسش میخوره ولی به اون کار عمل نمی کنه... خوب مشخصه این آدم درست تربیت نشده و پدر و مارش اون رو ولش کردن تو خیابون و این بچه هم مثل پدر و مادرش دزد شده.مشخص این پچه از یه چیزی عقده ای شده و احتمالا نداشتن ناموس بودهمن از همین جا به این انسان عقده ای نه ببخشید حیوان عقده ای میگم که تو که میخواستی بی ناموسیت رو ثابت کنی همون اول میگفتی ... دیگه لازم نبود که وبلاگ منو بدزدی... ای حیوان من که نمیذارم به کارت ادامه بدی که بدبخت...هر چند که از این وبلاگ زشتت مشخص هیچی بارت نیستhttp://not-filter.persianblog.com . بی ناموس ها هیچ وقت پیشرفت نمیکنن. یکی نیست بش بگه به...مادرت خندید که وبلاگ من رو دزدیدی من ۱۸تا وبلاگ توی بلاگ اسکای دارمحالا شدن ۱۷تا.

دوست

یک دوست عزیز که تازه پیداش کردم...من فقط مطالب این دوستم رو خوندم ولی اینقدر حرفای این دختر به دل میشینه آدم دوست نداره  حرفاش تموم بشه.من آرشیو این دوست رو کامل خوندم...حرف نداره کارش....این دوست عزیز <<حرفهای لطیفه>> هم اشکتون رو در میاره هم از خنده روده برتون میکنه(یه خرده مبالغه به کار بردم) ولی برین و یه نگاهی به نوشته ها و آرشیو این دوست ما بندازید...تازه همین روزها هم عروسیش هستمن که میرم شما چی؟میاین؟ من بدون کارت تبریک میرماگه نندازنمون برون هم تا آخره عروسی میمونیم.

درد و هزارتا مرض و محدودیت

امروز رفتم دکتر و مشکل خودم رو گفتم. گوشیش رو برداشت و روی کمرم گذاشت بهد چندتا سوال ازم کرد وقتی جواب دادم بهبم گفت:این دارو ها رو مصرف کن و ورزش هم نکن اگر تا هفته دیگه خوب نشدی باید ورزش رو بزاری کنار چون ممکن دچار تنگی نفس بشی....وقتی اینا رو بهم گفت مثل انگار یه پتکی رو زدن تو سرم.وقتی داشتم به خونه برمیگشتم دوست داشتم تو راه گریه کنم که چقدر من بدبخت هستم که این همه بد شانسی باید بیارم . وقتی اومدم خونه خواستم بشینم گریه کنم ولی انقدر با خودم کلنجار رفتم تا اینکه بی خیاله گریه شدم. شب بابام ازم پرسید : محسن رفتی دکتر؟! گفتم آره! گفت:خوب چی گفت؟! گفتم: هیچی گفت این داروها رو مصرف کن و ورزش هم نکن تا هفته دیگه...بابام گفت: دیدی اینقدر بهت گفتم اتاقت سرد نکن بخاطر این چیزا بود...منم که خیلی اعصابم خورد بود گفتم : اصلا هم بخاطر این نبوده...بابام برگشت و گفت: پس بخاطر چی بوده؟!میدونی که اگر خوب نشی دیگه نمیتونی ورزش کنی؟...منم رفتم تو اتاقم و در رو محکم بستم. شب وقتی خواستم برم دستشویی و مسواک بزنم بابام از توی حال گفت : راستی دیگه باید بچسبی به ریاضی و شیمی چون سال برای سال دیگه باید آمادگی داشته باشی و کلاس کامپیوتر هم دیگه نمیری چون وقتت رو میگیره...خودت همیدونی که این کامپیوتر بلای جونت شده...منم گفتم: اصلا دیگه درس هم نمیخونم شما دارین مسخره بازی در میارین همش منو محدود میکنین...بعد دیگه دستشویی نرفتم و اومدم تو اتاق و خوابیدم...الان هم صبح هست که دارم این پست رو میزنم.من میدونم من تا خود کشی نکنم این مشکلات حل نمیشه.

بوس...لپ...لب

روزی ز لپه یار روبودم بوسی...گفت: هم بی ادبی هم خیلی لوسی ! گفتم: که گناهم چیست ؟ کردم بوسی ؟  گفتش : لب رو   ول کردی لپ رو میبوسی...؟!

دوست دختر و ۱۰۰۰ دردسر

امروز بعد از ۱ هفته زید ما زنگ زد. ۱۰ دقیقه اول همش داشت از من گله میکرد... میگفت:تو منو دوست نداری ! اصلا بهم زنگ نمیزنی ! همش پای نت هستی ! هر وقت هم که من میام بالا تو کار داری و دیر به دیر جواب منو میدی...راستم میگفت بی چاره. آخه من یه مدت خیلی بهش فکر میکردم و فکر به اون در تمام کارای روزمره من تاثیر گذاشته بود. برای همین من یه مدت سعی کردم فاموشش کنم و تونستمم این کار رو انجام بدم و فراموشش کردم. ولی آخه من در همه چیز افراط میکنم. مثلا من ۴تا از امتحانام به خاطر فکر به اون خراب کردم.
ولی باور کنید که خیلی دوستش دارم... خلاصه بعد از اینکه صحبتهای عاشقونمون شروع شد احساس کردم یه صدای اضافه توی گوشی میاد. خیلی شک کردم و به اتاق خواهرم رفتم. دیدم .....: بلــــه خواهرم با مامانم نشستن به حرفای ما گوش میدن منم عصبانی شدم و صحبتم رو با زیدم تمام کردم.بعد رفتم توی اتاقم روی تخت دراز کشیدم....
مامانم اومد بهم گفت: به به به به چه حرفای خوشکلی...اینا رو از کی یاد گرفتی؟! ماشا لا ...
منو بگو که فکر میکردم بچم همش تو فکر درس و کارای کاپیوتری... .
بعد در رو بست و رفت
منم در رو باز کردم و داد زدم : شما حق ندارین به حرفای من با دیگران گوش بدین...مگه خودتون کار و زندگی ندارید در ضمن لطفا یه خورده امروزی باشین و طرز فکرتون رو عوض کنید.
بعد اومدم و کانکت شدم ...تا الان هم کسی نیومده تو اتاقم...
به نظر شما من کار بدی کردم؟!

نمی خوام...!

سلام... اصلا دیگه حوصله گذاشتن برنامه ندارم. اصلا دیگه فقط میام اینجا حرفای دلم رو میزنم. آخه چقدر دیگه باید زندگی کنیم؟! آقا من نمی خوام زنده باشم باید کی رو ببینم؟! دیگه حالم به هم میخوره از زندگی کردن توی این دنیای کثیف و زشت که پایه اساسش بر دروغ هست. چقدر مردم میخوان دروغ بگن!!؟ ما چه گناهی کردیم؟! همش ما داریم ضربه میخوریم. چرا باید الکی خوش باشیم؟! و هزاران چرای دیگه...!!!؟؟؟(یه خورده فکر کنید به این چیزایی که نوشتم)

فیلتر شکن

این از چند سایت فیلتر شکن :

www.guardster.com
www.proxyweb.net
www.snoopblocker.com
http://webwarper.net
http://nonymouse.com
http://proxify.com
www.mashhadteam.com/proxy
www.nopath.com

www.bazeshkon.com
www.zayande.com

ممکن است تمامی این سایتها خود نیز فیلتر شده باشند.بنابراین شما باید از نرم افزار webjet استفاده کنید.برای دانلود اینجا کلیک کنید.