-
نشانهها
شنبه 11 فروردینماه سال 1386 12:51
خداوند گفته «نشانهها را ببینید و روی آنها بیاندیشید تا رستگار شوید»(تو همین مایهها). همین چند روز پیش نشانهای رو دیدم در حال حمام آفتاب گرفتن، که این جمله به ذهنم خطور کرد. واقعاً اگر کسی روی همچین نشانههایی بتونه فکر هم کنه!!! مستحق ِ رستگاریه.
-
مادیگرا باشو ظاهر پرست
پنجشنبه 9 فروردینماه سال 1386 15:52
دوستی میگفت خودِ آدم رو طرز فکر و رفتارش میسازه. خیلی برام جالب بود این همه تفاوت! چون اون موقع به نظرم خودِ آدم رو چهره و هیکلش میساخت.. اصلاْ من آدم ظاهرگرا و مادیگرایی هستم، دستمم درد نکنه. هیچ علاقهای هم به معنویت و باطن افراد ندارم! مردشون باطن رو ببرن هرچقدر که ظاهربینی راحته، درک باطن!!!
-
هنوز ادامه
دوشنبه 6 فروردینماه سال 1386 17:50
این نبودِ تو در تحریک احساساتم من رو متوجه ابهام میکنه؛ جای خالی تو با خاطرهها پر شده، خاطراتی تاریک و کمرنگ. مشکل اینجاست که همیشه راه رو برای هم هموار میکنیم در صورتی که زمان مجاز ما در پایان است ولی ما هنوز نمیخواهیم باور کنیم ماضی تمام شد و راه تازهای به استقبال تو اومده. میترسم سایهی گذشتهها دامن ما رو...
-
ف-ا -ص-ل-ه
شنبه 4 فروردینماه سال 1386 12:02
عشق، فاصله. و عشق، نفرت. فکر کنم فاصله متضاد بهتری باشه برای عشق. تا حالا شنیدم کسی به واسطهی نفرت عاشق دیگری شده باشه امَا کی تا حالا به واسطهی فاصله عاشق کسی شده؟ اصلاً یکی عشق به واسطهی فاصله رو برای من معنی کنه!
-
۶فاصله۸
چهارشنبه 1 فروردینماه سال 1386 18:20
سال جدید بوی سبزه و عید نداشت، بوی فاصله میداد. بهترین روزهای سال روزهای نزدیک عید بود. خیلی خوشحال بودم. امسال هم خوشحال بودم ولی دلتنگی،دلواپسی و مشغله داشتم. فاصله رو دوست ندارم! فاصله اذیتم میکنه! اصلاْ من موفقیت نمیخوام.. هیچی نمیخوام، فقط حس دوری از کسی رو نداشته باشم:( فاصله لحظههای پر حسرت میسازه. سال...
-
معیار ِ جدید
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1385 11:03
یک معیار جدید به معیارهام برای پارتنر ثابت اضافه شد. تا دیروز؛ زیبایی مطلق، خوشهیکلی، لهجه نداشتن و خوشتیپی. امّا امروز «خوشاخلاقی» هم بهش اضافه شد. حالا: یعنی تا الان برام مهم نبود واقعاْ! بعدش هم که به مشکلات برخوردم سعی کردم بازم نادیده بگیرم اخلاق رو، که امروز دیگه نتونستم بگذرم ازش!!! فکر نکنین اگه پیدا نشه به...
-
این همه یک سوال
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 13:33
غروب {کنار دریا} طبق معمول بچهها رفتن کایت بازی و من کنار دریا قدم میزنم. خانوم خوشرویی رو میبینم که داره وسایلش رو جمع میکنه و حمام آفتابش تمام شده. در همین لحظه یادم میاد برای تقویت زبانم باید با همه حرف بزنم! با حالت پرسشی بهش نزدیک میشم و حالو احوال پرسی و ازش میپرسم اطلاعاتی دارید از این منطقه؟ خلاصه بحث...
-
۳۰۰
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 16:59
The Movie 300 نمیتونم توهین فیلم ۳۰۰ رو تحمل کنم! Let's Bomb 300 امیدوارم این بمب گوگلی هم مثل بمب Persian Gulf جواب بده چون ما به تنها چیزایی که میتونیم الان افتخار کنیم گذشتهی ایران هست که درسته الان به این روز افتادیم ولی اون موقعها ما با فرهنگ بودیم و تمدنه درستی داشتیم از همه مهمتر انسان بودیم حق کسی هم...
-
عـدل
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 19:34
عدل: -دورهی اول: خوبیها، نگاهها، دستدردستهمها، دل تنگیها، میبینمتها، شب بیداریها، باهم بودنها، بوسهها، شوخیها، خندیدنها، دلداریها، سلام عزیزدلمها و دوسِت دارم خداحافظها.. -دورهی دوم: بدیها، تهمتها، گریهها، بغضها، غمگینیها، قهر کردنها، سرد بودنها، فحشها، تحویل نگرفتنها، همهچیز تموم شدها،...
-
ایــــــــــــــدز / ۲۰۰
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1385 12:46
کافیه فقط یک نفر دیگه منو در مورد ایدز نصیحت کنه!!! بابا اونشبایی که ما با میمونِ سبز افریقایی میخوابیدیم تو کجا بودی؟ آه، الانه که دهنم باز شه و خودمو لو بدما.. پ.ن : حواسم نبود این پست ۲۰۰ منه!! به یاد 8v8 .. این پستم تقدیم به این خانومه . پ.ن.ن : میگویند میمون سبز بانمک است؛ درست مثل تو.
-
حرف / بیپایان / ما
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 21:39
خدا رو شکر میکنی که نمیتونیم؟ ولی شک نکن اگر هم در توان بود من نمیکردم.. داستان تکراری که شنیدی! من هم مثل تکراریها راضی به عذاب تو نیستم. من سیاهیه آیندهام رو امضا کردم، نگران نباش فقط خودم میسوزم و همین که عدهای رو گرم کنم برای من کفایت میکنه. حتی فکر تو هم کردم قسمتی از خودم رو برای تو گذاشتم تا کم کم بسوزه...
-
پرسه در خودم
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 19:29
هنوز هم پرسه میزنم، وانمود میکنم شادیهای بیپایانم رو. جای خلوتی میرم تا ببینم این صدای نزدیک چی میگه.. این کودک درون منه که بهم میگه؛ کی میخوای بزرگ شی؟ حر ف ای ی ک ی حالت ماز و خیسمی دار ه ، یعنی امکان ش هست؟
-
برعکس تو
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 15:04
به جایی رسیدیم که به من میگی تو زندگیم باش ولی همدیگه رو نبینیم. ولی نظر من چیزی برعکس اینه! درست مثل یک مرد هوسباز، باز بگو تو خیلی خوبی عزیزم و دو نقطه ستاره. سادهای..
-
مساله
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 20:42
مساله قیمتش نیست.مساله وقتی که واسه ی انجام دادنش گذاشتم نیست.مساله اعتمادی نیست که خیلی زود دوباره بهت کردم.مساله اینه که من دوباره شکست خوردم. . . . . . یک شکست عشقی جدید با یک آدم نه چندان جدید .خوب .. هنوز امیدمو به آینده از دست ندادم.هنوز خانوادمو دوست دارم.هنوز دوست دارم توجه خیلی ها رو به خودم جلب کنم.هنوز دوست...
-
انجام شد
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 16:47
دکمههام میبندم و پاشنههام رو صاف میکنم، صدای بسته شدن در رو که شنیدم رو مبل میشینم و به این فکر میکنم چقدر خوبه انسانها از دو جنس هستن نه بیشتر!! خستهام.
-
Exchange Student
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 21:22
به این ایمان داشته که اون حوری بهشتی توی استخر هیچوقت نمیتونه جای تو رو بگیره! فقط تو رو خدا چند روز جات رو با این عوض کن..
-
حتــــــی
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 22:40
میدونی که تخیلم قوی هست؛ حتی میتونم در آغوش معشوقهای دیگر با چشم بسته تو رو احساس کنم.
-
جـــــــــــواب
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 22:34
/ این بود، جواب نیازهای زندگی تکراری من.
-
لـــَــــمـــــــس
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 21:05
/ این وسط حس لامسهام بدجور بی تابیه تو رو میکنه.
-
جذب، شکست، جواب
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 16:19
جذب آینه میشم که برای چند دقیقه به خودم خیره شم. چشمام قرمز شده، حالت عادی ندارن. من در آینه شکستم یا آینه در من؟ چرا خودم رو چند تکه میبینم؟ چرا دستهام هم رنگ چشمام شده؟ آینه جدید، خرج باندپیچی و... جواب صرفهجوییهای این ماه من بود. حال من خ.و.ب است.
-
سرباز دل
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 23:22
آهنگایی که خاطره دارم باهاشون رو گوش میدادم. شطرنج هم بازی میکردم. داشتم فکر میکردم چه حرکتی بکنم، و مدام آروم میگفتم سرباز دل،سرباز دلرو چیکار کنم؟ توصیه میشه با بقض شطرنج بازی نکنید چون در هفت حرکت چکمیت میشید.. پ.ن: - بغض - سان ۱۹ رو تقدیم ما کرد.
-
پایان بود
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1385 14:27
تشخیص میدم و چیزی نمیگم تا خودش متوجه بشه. اما اون تنها ضعف شخصیتی و عقلانی نداره!!! اون احساساتش بر پایهی حماقته.. متاسفم، کاری از من ساخته نیست. /رسم عشق و عاشقی رو از بر شدم! عشق عادت نیست، عشق مترادف هوس هست. هوسرانی رو میدونید که؟ تا آخرش رو برید تا به معنای عشق پی ببرید. مطمئن باشید، در غیر این صورت...
-
حقمه
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 12:27
به رویاها میپردازم و حسرت میخورم.. خوب احمق تو خودتم میدونی رویاست!! چرا حسرتش رو میخوری؟ تو که ۲ماه پیش هم همین رویا پردازی رو داشتی و همین حسرتا رو میخوردی. تو حقته، تا آخر عمرت حسرت بخور بدبختِ احمق.
-
خیالاتِ خام
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 17:51
نمیدونم اسم اینجایی که الان به ش رسیدم چیه، نمیدونم اولشم یا آخرش اما میدونم قابل تغییر نیست و اجباریه. قبلاً ق کر می ک ردم باید با اجباریا کنار اومد ولی الان میبینم نه! میشه قب و لش نکرد و نساخت باش. من چند ماه دیگه ک ه سنم قانونی شد کاملاً واضح میگم.. الانم میگم و همیشه هم میگم؛ م ی خ و ا م ش ولی هیچوقت...
-
ما به رستگاری رسیدیم
جمعه 29 دیماه سال 1385 20:37
بعد از چند دقیقه فکر به یه نتیجهی جالب رسیدم؛ ما میتونیم با هم زندگی کنیم! من تفاهم نداشتنمون هم در نظر گرفتم و خیلی چیزای دیگه اما به این نتیجه رسیدم.. راستش من که قصد دارم صبح تا شب کار کنم، بنابراین ما شب تا صبح پیش همیم. که اون شب تا صبح هم نه تفاهم به کارمون میاد نه عقیده و نه چیزای دیگه. فقط یه عشق و علاقه...
-
مرگ
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 16:57
پایان نزدیک است. نقشه می خواند. مبادا جایی را فراموش کرده باشد. نقشه می کشد. مبادا کاری از قلم بیفتد.عکسها را نگاه می کند، یکی یکی، مبادا اسمها را اشتباه کند. خود را نگاه میکند.تصمیم خود را گرفته است. مردی با بیل برمی گردد، یا دسته بیل. مردی که جرقه زنان رفت، نیمسوز برمی گردد. مردی که قبر او را میکند برمیگردد. بای .....
-
* دوستِ من، در یک دنیای کامل :
یکشنبه 24 دیماه سال 1385 16:06
در یک دنیای کامل، هر کسی قبل از تولد انتخاب می کند که پدر و مادرش چه کسانی باشند. در یک دنیای کامل، هر کسی انتخاب می کند که در چه کشوری، چه شهری و چه منطقه ای به دنیا بیاید. هر کسی تصمیم می گیرد در مسیر زندگی اش چند بار اتفاقات عجیب بیفتد، چند بار مثل خر شانس بیاورد و چند بار هم تمام دنیا روی سرش خراب شود. بالاخره در...
-
کاش
شنبه 23 دیماه سال 1385 17:23
دستهایمان با هم بازی میکنند، چشمهایمان در نگاه هم کور شدهاند. حرفی نمیزنیم و من در اوج لذت از خواب بیدار میشوم. کاش خواب نبود. روزهای شبیه به این کاش خوب یادمه..
-
زنی هست که دلش درد می کند
جمعه 22 دیماه سال 1385 14:50
زنی هست که با هیچ کس درد دل نمی کند، ولی همه می دانند که دلش درد می کند. زنی هست که برعکس است. با دوستانش غریبگی می کند و در غریبه ها به دنبال دوستانش می گردد. از نزدیکانش دور است و با هر کسی که دور است نزدیک می شود. به هر چیزی که در دسترس باشد دست نمی زند و فقط چیزی را می خواهد که دستش به آن نمی رسد. زنی هست که برای...
-
*
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 21:29
چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم ..؟ کونش پاره س به مولا ..