جدایی از خورشید

به مهتاب گفتم، دست از دروغ بردار،
چشمه‌ی نور زیبای تو کجاست؟
انگشت اشاره‌ش من‌رو متوجه تو کرد!
و اون لحظه فهمیدم تو خورشید هم
می‌تونی باشی.

 

 

 

 

/چقدر دیر دیونه‌ی هم شدیم،
چقدر واضح خودمون رو از بقیّه جدا کردیم،
چقدر عمیق جدایی رو فراموش کردیم و
چقدر زود داریم جدا می‌شیم.
/خیلی زمان برد تا تفاوت‌های اساسی
بین؛ پارتنر، جی ‌اِف، فرند و سیمپل فرند
رو احساس کردم. یکم بزرگ شدم.
/همه‌ی موزه‌ها یه سطل‌زباله هم دارن،
اگر موزه‌ی عشقی وجود داشت، اون
سطل‌زباله به کار ما میومد.
/دوست داشتن اثبات شدنی نیست،
کوه کندن و سر به بیابون گذاشتن
تظاهر به عشقه. من با یه وسیله
اثباتش می‌کنم، اون وسیله تویی!
مال من بشو تا اثباتش کنم، قول میدم
برای همه قابل درک باشه.
/نداشتن تفاهم، نداشتن شرایط همدیگه،
نداشتن موقعیت مناسب...و نتیجه داشتن
آینده بهتر برای تو.
/به یه پریود ۱۰ساله جهت تفکر و تأمل
احتیاج دارم. کاری که هرگز نکردم.
/از اینکه برچسب نصیحت رو از من برداشتی،
ممنون. ۱۰سال و ۲ماه به تو هدیه میدم.

نظرات 4 + ارسال نظر
شیوا چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:26 ب.ظ http://sheved.blogsky.com

همه دردامون مشترکه .... همه امون از یه چیز می نالیم ... پس آدم بده این وسط کجاست ؟؟؟ همیشه طرف مقابلمونه ؟؟؟؟

بچه‌مخفی پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:16 ب.ظ

خورشیدت همیشه فروزنده ، حاجی:)

عیسی شنبه 29 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ب.ظ http://www.lastframes.com

برخورد های قشنگی با همان زندگی تکراری را اینجا می خوانم... ممنون !! ...

مرتضی یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ق.ظ

خوبی پسر
اگه خواسی اوون عکس های من (*) رو بفرست به همین آیدیم از هرکی ژرسیدم عکسا رو نداشت
جاتم خیلی خالیه
satani....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد