به جایی رسیدیم که به من میگی تو زندگیم باش ولی همدیگه رو نبینیم.
ولی نظر من چیزی برعکس اینه!
درست مثل یک مرد هوسباز، باز بگو تو خیلی خوبی عزیزم و دو نقطه ستاره.
سادهای..
دکمههام میبندم و پاشنههام رو صاف میکنم، صدای بسته شدن در رو که شنیدم رو مبل میشینم و به این فکر میکنم چقدر خوبه انسانها از دو جنس هستن نه بیشتر!!
خستهام.
میدونی که تخیلم قوی هست؛
حتی میتونم در آغوش معشوقهای دیگر با چشم بسته تو رو احساس کنم.
جذب آینه میشم که برای چند دقیقه به خودم خیره شم.
چشمام قرمز شده، حالت عادی ندارن.
من در آینه شکستم یا آینه در من؟
چرا خودم رو چند تکه میبینم؟
چرا دستهام هم رنگ چشمام شده؟
آینه جدید، خرج باندپیچی و... جواب صرفهجوییهای این ماه من بود.
حال من خ.و.ب است.