سال جدید بوی سبزه و عید نداشت، بوی فاصله میداد.
بهترین روزهای سال روزهای نزدیک عید بود. خیلی خوشحال بودم.
امسال هم خوشحال بودم ولی دلتنگی،دلواپسی و مشغله داشتم.
فاصله رو دوست ندارم! فاصله اذیتم میکنه! اصلاْ من موفقیت نمیخوام..
هیچی نمیخوام، فقط حس دوری از کسی رو نداشته باشم:(
فاصله لحظههای پر حسرت میسازه.
سال نو مبارک.
راستی ۷سین ما با ساعت من هم ۷تا نشد.
(حتی رو سوتین همسایه هم واسه ۱سین حساب کرده بودیم)
یک معیار جدید به معیارهام برای پارتنر ثابت اضافه شد.
تا دیروز؛ زیبایی مطلق، خوشهیکلی، لهجه نداشتن و خوشتیپی.
امّا امروز «خوشاخلاقی» هم بهش اضافه شد.
حالا: یعنی تا الان برام مهم نبود واقعاْ! بعدش هم که به مشکلات برخوردم سعی کردم بازم نادیده بگیرم اخلاق رو، که امروز دیگه نتونستم بگذرم ازش!!! فکر نکنین اگه پیدا نشه به یه انترک میچسبم.. فوقش اینه که ثابت نیست دیگه. معیار امروزم برای کسایی که ثابت نیستن صدق نمیکنه.
غروب {کنار دریا}
طبق معمول بچهها رفتن کایت بازی و من کنار دریا قدم میزنم. خانوم خوشرویی رو میبینم که داره وسایلش رو جمع میکنه و حمام آفتابش تمام شده. در همین لحظه یادم میاد برای تقویت زبانم باید با همه حرف بزنم!
با حالت پرسشی بهش نزدیک میشم و حالو احوال پرسی و ازش میپرسم اطلاعاتی دارید از این منطقه؟ خلاصه بحث باز شد.
وسط بگو بخندها میپرسم شغل شما چیه؟ با افتخار میگه بیزینس ِ سکس. میگم اما... میگه اما نداره پسر سکسی و لپم رو میکشه و خداحافظی میکنه.
حالا این همه گفتم که یه سوال بپرسم!
چرا همه جندهها باید لپم رو بکشن؟ لپم زیاد ندارم!
چند ماه پیش هم توی خیابون نایت کلابها ۲تا جنده لپم رو کشیدن!!!
نمیتونم توهین فیلم ۳۰۰ رو تحمل کنم!
امیدوارم این بمب گوگلی هم مثل بمب Persian Gulf جواب بده چون ما به تنها چیزایی که میتونیم الان افتخار کنیم گذشتهی ایران هست که درسته الان به این روز افتادیم ولی اون موقعها ما با فرهنگ بودیم و تمدنه درستی داشتیم از همه مهمتر انسان بودیم حق کسی هم پایمال نمیشد.
حوصله حرفای کلیشهای ندارم، همه میدونیم چقدر گذشته ارزشمندی داریم پس خیلی باید بسوزیم که با یه فیلم فکر همه در مورد ما خراب بشه و فکر کنن ما قبلاً هم مثل الان بودیم!!!
حتماً دو کار بکنید: یکی فیلم رو ببینید تا حسابی بسوزید. دومی: لینک The Movie 300 رو توی وبلاگتون بذارید بلکه بمب گوگلی جواب بده و یکم خنک شیم بابا.
عدل:
-دورهی اول: خوبیها، نگاهها، دستدردستهمها، دل تنگیها، میبینمتها، شب بیداریها، باهم بودنها، بوسهها، شوخیها، خندیدنها، دلداریها، سلام عزیزدلمها و دوسِت دارم خداحافظها..
-دورهی دوم: بدیها، تهمتها، گریهها، بغضها، غمگینیها، قهر کردنها، سرد بودنها، فحشها، تحویل نگرفتنها، همهچیز تموم شدها، دوسِت ندارمها، Hiها و Byeها..
ببینین، خودِ عدله! نباید گِله کنم.
کافیه فقط یک نفر دیگه منو در مورد ایدز نصیحت کنه!!!
بابا اونشبایی که ما با میمونِ سبز افریقایی میخوابیدیم تو کجا بودی؟
آه، الانه که دهنم باز شه و خودمو لو بدما..
پ.ن : حواسم نبود این پست ۲۰۰ منه!! به یاد 8v8 ..
این پستم تقدیم به این خانومه.
پ.ن.ن : میگویند میمون سبز بانمک است؛
درست مثل تو.
خدا رو شکر میکنی که نمیتونیم؟
ولی شک نکن اگر هم در توان بود من نمیکردم.. داستان تکراری که شنیدی! من هم مثل تکراریها راضی به عذاب تو نیستم.
من سیاهیه آیندهام رو امضا کردم، نگران نباش فقط خودم میسوزم و همین که عدهای رو گرم کنم برای من کفایت میکنه. حتی فکر تو هم کردم قسمتی از خودم رو برای تو گذاشتم تا کم کم بسوزه و تو همیشه گرم بمونی.
وقتی تمام شدم نگران نباش یه نفر اون لحظه حتماْ هست که شبها تو بغلش باشی و گرم شی، هر وقت اراده کنی تو رو تا نهایت گرما و لذت هم خواهد برد، گاهی بیاراده هم میروی. ولی وقتی در اوج لذتی گاهی به خیالت خواهم اومد، هنوز در بندی و من رو بیرون میکنی چون من رو مزاحم حریم خصوصیت میشماری. من نیستم ولی تو مجازات شرعی من رو خواهانی. حتم دارم در آینده من رو مزاحم و تباه کننده زندگیت به حساب میاری، نه وجودم تنها تفکرت به من.
ما تاثیر بیپایانی بر هم گذاشتیم که زمان بدترش خواهد کرد.
اینها رو نشنیده بگیر!
گوش ِ من وقت خواب جستوجوگر ِ نبض ظریف توست.
هنوز هم پرسه میزنم، وانمود میکنم شادیهای بیپایانم رو.
جای خلوتی میرم تا ببینم این صدای نزدیک چی میگه..
این کودک درون منه که بهم میگه؛ کی میخوای بزرگ شی؟
حرفای یکی حالت مازوخیسمی داره، یعنی امکانش هست؟