به جایی رسیدیم که به من میگی تو زندگیم باش ولی همدیگه رو نبینیم.
ولی نظر من چیزی برعکس اینه!
درست مثل یک مرد هوسباز، باز بگو تو خیلی خوبی عزیزم و دو نقطه ستاره.
سادهای..
مساله قیمتش نیست.مساله وقتی که واسه ی انجام دادنش گذاشتم نیست.مساله اعتمادی نیست که خیلی زود دوباره بهت کردم.مساله اینه که من دوباره شکست خوردم.
.
.
.
.
.
یک شکست عشقی جدید با یک آدم نه چندان جدید .خوب .. هنوز امیدمو به آینده از دست ندادم.هنوز خانوادمو دوست دارم.هنوز دوست دارم توجه خیلی ها رو به خودم جلب کنم.هنوز دوست دارم خیلی ها رو ضایع کنم.هنوز لباس خریدنو دوست دارم.هنوز میمیرم واسه فسنجونای خواهرم. و هنوزم که هنوزه من به آینده امیدوارم.
شاید من تا الان به این موضوع توجه نکرده بودم که مساله اون چیزی نیست که اتفاق میافته مساله اون چیزیه که بعدش پیش میاد.بذار یه مثال واست بزنم تا قضیه روشن بشه :
*ببین مساله این نبود که تو منو ول کردی و رفتی مساله این بود که من دوباره تنها شدم.
مساله اون انگشتر خوشگل که واسه دست چپت خریده بودم که توی ولنتاین بهت بدم نبود مساله این بود که الان بد جوری رو دستم باد کرده .
(راستی ! اومدم اینجا که بنویسم دیگه واقعا دارم عوض میشم .ترسم از اینه که اونقدر عوض بشم که اصلا عوضی بشم .)
SO "FUCKED UP" I'M
دکمههام میبندم و پاشنههام رو صاف میکنم، صدای بسته شدن در رو که شنیدم رو مبل میشینم و به این فکر میکنم چقدر خوبه انسانها از دو جنس هستن نه بیشتر!!
خستهام.
میدونی که تخیلم قوی هست؛
حتی میتونم در آغوش معشوقهای دیگر با چشم بسته تو رو احساس کنم.
جذب آینه میشم که برای چند دقیقه به خودم خیره شم.
چشمام قرمز شده، حالت عادی ندارن.
من در آینه شکستم یا آینه در من؟
چرا خودم رو چند تکه میبینم؟
چرا دستهام هم رنگ چشمام شده؟
آینه جدید، خرج باندپیچی و... جواب صرفهجوییهای این ماه من بود.
حال من خ.و.ب است.