بی‌تو؛‌ گناه

به تو که گوشش دادی می‌گم؛
بی‌تو و باتو همین نیست اسم
این دنیا، حداقل واسه من.
باتو؛‌ بهشت، بی‌تو؛ گناه..

 

 

 

 

/بهشت و جهنم رو همین‌جا
برای دوست‌داشنی‌هاتون بوجود
بیارید، پوچ عقل‌ها به فکر اون دنیا
نباشید!
/از استثناء حالم بهم می‌خوره،
خوش‌به حال اونایی که زندگی‌شون
عادیه.
/این جمله‌ی «دوسِت دارم» عین
فیلم‌های مبتذل هیچ‌وقت تکراری
نمی‌شه..
/خوشی زود میگذره به جهنم!
این دپرسی‌ها چرا دیر نمیگذره؟!!!
ای لعنت به سرور شرکت!
/آخرین باری که میبینمت بهت میگم؛
فردا، پس‌فردا،... همدیگه رو میبینیم
ولی آخرین بار خواهد بود.
/چقدر بدبخت شدم که توی رویا اندیشی‌هام
هم شکست می‌خورم.
/از همین‌جا به زن اوّلم می‌گم، دیگه
مطمئنم چه‌کسی نیستی! پس بدون
که طلاقت خواهم داد.. البته، بعد از
مدتی:) و این رو با خودم عهد کردم.
/عاشق آرزو‌هام هستم و می‌پرستمشون
 همه‌ی خوبی‌ها رو آرزو دارم، و عشق
چیزیه که نرسیدن معنادارش میکنه،
دور خوبی‌ها رو خط می‌کشم.
/حال می‌کنم یه کار جدید کنم..
ارزش انقدر مایه رو نداره ولی نکنم
تو دلم میمونه.

ساده نامه ۱

اول، شروع، ۱، می‌نویسم. یک تصمیم ناگهانی باعث دلیل این نوشته است. روی برگه‌ای چرک نویس، بالای اون نوشته شده doubt و ۱۰-۱۱ توسط خودم. در اتاقی سر و خشک روی تختم،‌ کنار گاو دوست‌داشتنی‌ام (هدیه‌ی محور تفکر، آینده، گذشته، حال و زندگی‌ام) در حالی که انتظار زنگ خوردن تلفن کنار دستم رو می‌کشم می‌نویسم (این خودکار منو گایید) از مسائل شخصی، دوست‌داشتنی‌ها و نداشتنی‌هام.
امروز اولین اول مهری رو میگذرونم که دغدغه‌ی سر و کله زدن با ناظم و دبیر و شور و اشتیاق دیدن دوستام رو ندارم؛ شاید یه حس بد.
بعد از مدتها به دوستای همکلاسی زنگ میزنم میگیم و می‌خندیم (از ته دل) لذت میبرم ولی می‌ترسم، درست ترسی شبیه به لحظاتی که با عزیز دوست‌داشتی‌ات حرف میزنی و وحشت این‌که روزی دیگر، عزیز دیگری شود.
شاید تا همین چند شب پیش نمی‌دونستم چقدر آدم باوفایی هستم ( خودکار رو عوض میکنم) هنوز درک درستی از وفا ندارم ولی هرچی که هست مطابقه با شخصیّتم. پست‌ترین روی من رو فقط یه نفر دیده، شاید به دشمنم هم نشونش ندم ولی ببینید این دوست صمیمی چیکار کرد که دید! و خوشحالم از این بابت. (سرم درد گرفت)
اصلاً آینده خوبی نمی‌بینم، چون هیچ‌وقت تا به حال پشت کار نداشتم و از تمام توانایی خودم استفاده نکردم. فقط بلدم (و باور کنید هیچ چیز رو کامل بلد نیستم).
از گذشته نمیگم، از شخصیّت ماضی‌ام متنفرم. از آینده هم نمیگم تا لقب آینه‌ی دق رو بهم ندید. از حال میگم، نه از حال استمراری یا التزامی‌ام از حال بعیدم میگم..
بچه هستم، عشق برام معنی نداره، میشه گفت فقط خیلی دوست دارم یعنی بی حد و حدود دوست دارم. (از خواب اشک توی چشام جمع شده). زندگی‌ام شده، فکر و خیال، رویا و خوابم (خیلی عجیب) زندگی فاقدش پوچ و بی‌هدفه! خوب حال بعید من فقط همین بود. می‌گذرونیم و خوشحال، گاهی هم وقتی به آینده بعید (آینده بعید وجود نداره، و همه چیز ممکنه ولی من آینده بعید رو درک کردم) فکر می‌کنم های پوتیشن میشم.
در حال حاضر وظیفه‌ی مطلق من خوندن زبان هست، که شما هم میبینید چقدر وظیفه شناس هستم. البته می‌خونم، با ضریب ۰.
بعد از نماز برای تمام اونایی که واقعاً دوستشون دارم دعا می‌کنم، اسم تک تک‌شون هم میارم! تمام نماز یه طرف اون دعا کردن آخرش هم یه طرف، خیلی راحت میشه آدم. روز هم می‌گیرم، دوست دارم تا آخر ماه هیچی نخورم، دوست دارم هیچ‌وقت هیچی نخورم! اصلاً دوست دارم این قسمت خوردن از برنامه زندگی حذف بشه.
There-is-no-response وقتی از پسری که رابطه داره باهاش حرف میزنه اون رو BF یا نامزد خودش نمی‌گه، میگه سکس‌پارتنر ِ، گل بیار ِ، تلفن زنِ، قربون صدقه رو! حالا من به درصد نمی‌گم یعنی چون درصد لازم نیست و همه‌ی پسرها همینن، دنبال اسنثناء هم نباشید که وقت خودتون رو فقط تلف کردید. تنها پسری میتونه این نباشه که این دوره‌ها رو سپری کرده باشه. (شرمنده، اونم همینه متاسفانه) 
حوس کردم با یکی در مورد یه بحث فلسفی که هیچی ازش نمیدونم کل کل کنم. حیف دیگه مدرسه نمیرم..
از کوچیکی تا الان از زبون هیچ‌کس نشنیدم که من رو باهوش خطاب کنه، معمولاً واسه روحیه بچه هم که شده میگن. حالا من با ضریب هوشی زیر ۱۰۰ و پشتکار نداشتن چطوری می‌خوام موفق بشم و به هدفم برسم؟! این سوالیه که راه حلش به این سادگی‌ها نیست و برای سهولت کار میایم و قبول می‌کنیم به عبارت دیگه میگیم این بدیهی هست و بدون اثبات می‌پذیریم؛ که نمیشم و نمیرسم.
تمام این‌ها رو نشنیده بگیرید.
مشمول رفتنم؛ تنها.

رعد دلتنگی

محض ِ حرمت این دوست داشتن ِ
بی حد و حسابمون .....
«خوب، تو ادامه بده»

 

 

 

 

/با تمام غرور نداشته‌ام، ملتمسانه
التماست می‌کنم رعد دلتنگیمون رو
نشکن!
/از این که تنها یه نفر اون روی پستم
رو دیده خوشحالم، این که اون میدونه
همیشه وفا ندارم. ( س‌ی بیچاره )
/اولین ۱ مهر هست که هیچ احساسی
ندارم، هوس کردم یکیو اُس کنم.. به
امید این که زندگی اُسمون نکنه.
/یه چند دقیقه دیگه به افطار مونده،
سعی می‌کنم نمازم هم سر وقت
بخونم. کی باور کرد؟ هرکی کرد
خره! :)
/هنوز مبهوتم که قبله‌ی من کجاست؟
شاید بیشتر از ۲ تا هم باشه.
/صداقتم من رو یاد حسنک راستگو
می‌ندازه.
/نظاره گر تو هستم ، تا +همیشه.

تولید مثل

اگر تولید مثل ِ؛
ترجیح میدم اسپرم ماتوزوئید‌هام
همیشه اسپرم بمونن...

 

 

 

 

/بچه که بودم فکر می‌کردم خیلی
باهوشم، بزرگ‌تر که شدم فهمیدم
یه آدم عادی هستم، الان پی بردم
که خیلـــــــــــــــــــــــــــــی احمقم!
/وقتی لوس میشی یا وقتی گریه
می‌کنی دیگه کنترل احساساتم
از دستم میره.. بینهایت.
/امروز تقریباً وضعییتم مشخص شد
فکر کنم باید در ِ همه آرزوهام رو
تخته کنم.
/من بچه هستم، چه میفهمم عشق
چیه. حتماً دروغ می‌گم عاشقتم
دیگه! خُل! برای جَو سازی میگم..
/تو زمستونی هستی که همیشه
در حسرت بهاری! بهاری که اگر هم
روزی برسه تو تموم میشی.
/هرشب یا هر وقت که دلم بخواد
میرم تو بغلش، آرامش میده بهم،
گرمم میکنه، روحم رو تازه می‌کنه،
همه این کارها رو یه جسم بی روح
انجام میده، تخته خوابم. می‌فهمی؟
/عین آب راکت هیچ‌وقت تغییر نمی‌کنی
فقط در جهت گندیدن به خودت زحمت
میدی.
/هیچ‌وقت از کرده‌ی خودم پشیمون
نیستم.. ولی حسرت میخورم که چرا
بیشتر نکردم!

بوسه‌ها بی‌گناهند

نیروی جاذبه متناسب با عکس
مجذور فاصله و جاذبه‌ی تو
متناسب با مجذور فاصله است.
میبینی؟! تو با همه چیز متفاوتی.

 

 

 

 

/روی سکه تو، پشت سکه من،
قرعه به نام کیست؟
در هوا می‌چرخد اما فرودش رو
مرگ ما تعیین میکنه.
/در کهکشان ما ماده تاریکی وجود ندارد
از روشنایی رنج می‌بریم.
/رومون نمی‌شه اون حرف رو بزنیم
پشتمون چی می‌شه؟
/حاله‌ای از ابهام در اطراف سیاره‌مان
می‌بینیم، حاله‌ای همیشه‌گی..
فهمیدی؟ ما مردیم.
/تحریم رابطه شده‌ایم، نامش جدایی
تدریجی‌ست.
/روزی از دور بی ارتباط عاشقانه‌هایمان
را دوره می‌کنیم، در سکوت کنار
معشوقه‌ای دیگر.
/بوسه‌ها بی‌گناهند، وسوسه‌ها رو
خفه کن!

انکار واقعیّت‌ها

کژتابی‌هایم رو ببین؛
تنها یک دیپلماسی اپیدمی‌ست
برای انکار کردن واقعیّت‌ها.

 

 

 

 

/دوست داشتن برای به تو گفتن
معنی ندارد، اکنون من خیلی بیشتر
از دوسِت دارم دوسِت دارم...
/عزیزم همه‌ی واژه‌ها زیبا نیستند،
این منم که آنها رو برای تو زیبا می‌کنم.
/توی این ۱ سال! ۵۴۰ درجه تغییر کردم..
/تو از زن گرفتن من می‌گی و من از
شوهر کردن تو، ولی نه تو قصد شوهر
کردن داری نه من قصد زن گرفتن.
/از این که دیگه انقدر دست‌ودل باز نیستم
که برای همه دل بسوزونم خوشحالم،
تو چطور عزیزم؟
/بر خلاف سال‌های پیش دیگر می‌توانم
قدر ِ موقعیّت‌هام رو بدونم، امّا حالا
موقیعّت‌هام قدر من رو نمیدونن!
/طرز فکرم نشون میده روزی به همه‌ی
آرزوهام میرسم، و تو اومدی و این طرز
فکرم رو نقض کردی.  آرزوی دست نیافتنی
من تویی.
/اطمینان خاطر از این که آرزو به دل میمیرم
روحم رو آزار میده، حالا اجازه دارم به اونی
که می‌گفت هیچ آرزویی دست نیافتنی
نیست فحش خواهر و مادر بدم؟
/کی منو میشناسه؟ اینو بدونه که چند شب
پیش گریه کردم. خیلی. خوشحالی؟ نه؟

هرزه‌گردهای زندگی

رویاهایی که میدونم هیچ‌وقت تحقق
نمی‌یابند، اسمشون رو رویا نمیزارم.
به اون‌ها می‌گم هرزه‌گردهای زندگی.

 

 

 

 

/ریشه‌های فلج احساساتم کمی
شفا پیدا کردن، عاشق هم میشوم.
/تا به حال آب رویش نریختم ولی
شکی نیست او یک حوری است.
/غربتم انقدر لذت بخش هست که
کسی رو بخوام فراموش کنم،
البته نه هر کسی.
/با این فکر آشفته‌ام بهتر از این
نمی‌تونم بنویسم.. کمک.

اسطوره‌ی تضاد

سیاه و سفید نمادی از تضاد هستن،
و من و تو میتونیم اسطوره‌ای از تضاد
باشیم.

 

 

 

 

/ما گره‌ کور خورده‌ایم، یا هر دوی ما
پاره می‌شویم یا همیشه با عذاب
به هم چسبیده‌ایم.
/شاید هیچ چیز به اندازه‌ی بازی با
لیوان آب بالای سرم منو سرگرم
نکه.
/کاپوت.
/حواشی ِ زندگی تکراری‌ام احساس
تغییراتی لطیف میکنم! لطافتی زبر..
/امید من فقط به شروع دوباره دور از
همه‌ی اطرافیانم در آن‌سو‌هاست !!!
/به من گفته شد؛ حسود ، دروغگو!
فقط یه روان‌پزشک چیره دست توانایی
درست کردن این آدم رو داره، فقط!
/هیچ‌کس نمیدونه باغبان ما فیلسوف
است، فقر باغبانش کرده... توف.
/روز وداع‌ع‌ع‌ع!=شروعی دوباره.
/در روز‌های نه چندان نزدیک همانند
روزهای نه چندان دور مثل امروز
زندگی تکراری می‌شود از روز‌هایی
که هیچ‌وقت به چشم ندیدم. مثل
دیروز.