جوابش آرهست. بازهم مسیجهای رنگِ ز ِنا میده.
هوس کردم؛ برم طرف یه دختر خوشگل و پیشنهاد ازدواج بدم.
مطمئناْ میگه باید فکر کنه!
و البته تا میتونه زمانِ جواب دادنشو بیشتر کنه..
بعد از اون یه ماه میاد و میگه واسه آشنایی بیشتر با خانواده تشریف بیارید.
همونو برگردم بش بگم؛ خیلی ممنون توی این مدت نظرم عوض شد، روز خوبی داشته باشید.
۶ رینگیت داشتم، در حال مرگ بودم از گشنگی و کارت بانکم هم باهام نبود. غذای دانشگاه هم ۶ رینگیت میشد ولی نوشیدنی نمیشد خورد دیگه. تو این فکر بودم که نوشیدنی چیکار کنم که یکی از بچهها رو میبینم، رفتم طرفش ۲ رینگیت گرفتم ازش و دوییدم برون دانشگاه یه بسته سیگار گرفتم. تا خونه رسیدم ۴نخ کشیدم به امید املت! اومدم دیدم هیچگونه تخمی تو خونه نیست و تن هم نداریم. خوب این موقعها رب گجه، نون و سیگار گزینه شایستهای هست.
:)) بیچاره دختره! گناهییی میشه اونوخت...
حالا نمیشد بیخیال سیگار بشی؟!
تنفر از سیگار داشتی!نداشتی؟!
چی بگم والا
من اومده بودم سال نو رو تبریک بگم
سال خوبی داشته باشی
تو کس خلی
سیگار.....وفادارترین یار ...سیگار
حتی اگر هیچکس نباشد هیچ یار....
عشق دیوانه میکند
منتظر بهبودی نباش فقط سعی کن باهاش کنار بیای
محسن جان
عزیزم
اینجا هم سیگار بود.نبود؟