درب و داغون

جوابش آره‌ست. بازهم مسیج‌های رنگِ ز ِنا میده.

هوس کردم؛ برم طرف یه دختر خوشگل و پیشنهاد ازدواج بدم.
مطمئناْ می‌گه باید فکر کنه!
و البته تا می‌تونه زمانِ جواب دادنشو بیشتر کنه..
بعد از اون یه ماه میاد و می‌گه واسه آشنایی بیشتر با خانواده تشریف بیارید.
همونو برگردم بش بگم؛ خیلی ممنون توی این مدت نظرم عوض شد، روز خوبی داشته باشید.

 

 ۶ رینگیت داشتم، در حال مرگ بودم از گشنگی و کارت بانکم هم باهام نبود. غذای دانشگاه هم ۶ رینگیت می‌شد ولی نوشیدنی نمی‌شد خورد دیگه. تو این فکر بودم که نوشیدنی چیکار کنم که یکی از بچه‌ها رو می‌بینم، رفتم طرفش ۲ رینگیت گرفتم ازش و دوییدم برون دانشگاه یه بسته سیگار گرفتم. تا خونه رسیدم ۴نخ کشیدم به امید املت! اومدم دیدم هیچ‌گونه تخمی تو خونه نیست و تن ‌هم نداریم. خوب این موقع‌ها رب گجه، نون و سیگار گزینه شایسته‌ای هست.

نظرات 6 + ارسال نظر
سانی شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:11 ق.ظ

:)) بیچاره دختره! گناهییی میشه اونوخت...

حالا نمیشد بیخیال سیگار بشی؟!

سانی شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:13 ق.ظ

تنفر از سیگار داشتی!‌نداشتی؟!

Jozeph سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:55 ب.ظ http://jozeph.blogfa.com

چی بگم والا
من اومده بودم سال نو رو تبریک بگم
سال خوبی داشته باشی

اسی پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:16 ق.ظ

تو کس خلی

سارا پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:43 ق.ظ http://www.miniroom.wordpress.com

سیگار.....وفادارترین یار ...سیگار
حتی اگر هیچکس نباشد هیچ یار....

عشق دیوانه میکند
منتظر بهبودی نباش فقط سعی کن باهاش کنار بیای

دانیال دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:27 ق.ظ

محسن جان
عزیزم
اینجا هم سیگار بود‌‌.نبود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد