Ode to Simplicity

کافه‌هایی که همیشه باید مخفی می‌رفتیم، از ترس این که کسی تو رو نبینه با من.

وقتی می‌نشستیم دیگه انگار نگران نبودی، چقدر توی چشم زل زدن رو خوب بلد بودی،
دست گرفتن‌های به موقع، تعجب‌های با تمام وجود و ساکت شدن‌ها و با چشم حرف زدن.

هوای خیلی گرم، ماشین و تصادف، سینما، ایستگاه ...، بیمارستان جمعه ۸ تا ۲ یا ۲ تا ۸؟

مبل‌های فروخته شده! عروسک‌ها، قسم‌هات که آرایش نکردی، آدامس بازی‌ها، با جیغ بیدار

کردن‌ها، ۱۰۰۰تا میسدکال ۱ شب، آروم ببخشید گفتن‌هات، اون همه دلتنگی و گریه، تحمل
اخلاق‌های غیرقابل تحملم!


کاش آدمی بودی که قرار بود چند سال دیگه باهاش آشنا بشم، نه توی اون بدترین زمان‌ها و

اتفاق‌ها.. کاش می‌شد خیلی از چیزایی که اتفاق افتاد رو بهت می‌گفتم، می‌تونم یه کتاب از
همه‌ی چیز‌هایی که هیچوقت نفهمیدی بنویسم، کتابی که هرکی بخونه بفهمه هیچ‌کس نباید
به حدی از خودگذشته باشه که بهترین‌های زندگیش رو از دست بده. البته حماقت هم بود..


و این آهنگ که منو توی این خاطرات پرت کرد..
http://www.youtube.com/watch?v=r2HiuMYJ4CM