هنوز هم مثل دوران کودکی از هر چیز جدا از تعریف بخصوص خودش، یه تعریف برای خودم دارم. تا حدودی توی اون دوران هم به راحتی همه چیز رو قبول نمیکردم و فکر میکردم در موردش، هیچوقت هم نتیجههام رو به کسی نمیگفتم میترسیدم بخندن بهم. ولی به نتیجهام اعتقاد داشتم. حالا که به خیلی چیزا فکر میکنم و به خیلیها میگم کسی نقضش نمیکنه یا چیزی برای گفتن داره که کاملاً متفاوت با نظر منه و از همه مهمتر تکراریه. من هنوز به نتیجههام اعتقاد دارم و در بند محدوده نیستم! احمق نیسم! فکر میکنم! شک میکنم!
از فساد یه تعریف دارم، بهش معتقدم. دارم با جملهها بازی میکنم که غیر مستقیم بگم!!! اما نمیگم. افکارم خیلی متزلزل شده، توی هیمن مدت.
به پستِ پایین جواب دادم.
جناب آقای بمبر دات بلاگ اسکای دات کام :سلام
میدانم که این نامه باید میلیونها مایل طی کند تا پیش شما برسد اما چه کنم که از شما درخواستی دارم.
اینجانب بنده ی حقیر یک وبلاگ نویس حقوق نگیر و افتخاری بیش نیستم اما احساس میکنم که ارزش نوشته هایم مانند زندگی که در پیش دارم پایین نیستند و فکر میکنم که بهتر است شما آدرس این وبلاگ را به کسانی بدهید که اولا عاشق شده باشند ثانیا قدرت درک نوشته های بنده ی حقیر را داشته باشند.
با تشکر (یکی از کارمندان شما که میخواهد هوییتش ناشناس بماند)
...
جوابیه: از بعضیا که قدرت درک خودشون رو ندارن انتظار داری تو و نوشتههات رو درک کنن؟
عاشق شدن هم چیز مهمی نیست، مهم اینه که آخرش چطوری فارغ بشه تا درک درست ازش رو پیدا کنه. آدرس اینجا هم به کسی ندادم که از این به بعد بخوام به کسه دیگهای بدم. نه دوست من! ما از همینها هستیم، بهتره ما محیط باز و این دسته آدمها رو درک کنیم و اینم بدونیم باارزشهای ما برای خیلیها ارزشی ندارن و بلعکس.
اون تاریکی ِ سنگین شب و سیاهی ِ غلیظش
که الهامبخش پنهان بودن همهچیز هست
دلیل خوبی برای اوج نیاز به تو در اون لحظاته.
باور کن اینجا انقدر دختر دورم ریخته که وقتِ
فکر کردن به چیزهای مهمرو ندارم، چه برسه
به تو! و خیلی راحت هرشب یکی جای تو
میخوابه.
هرشب، مَست، بیمشاجره، فارغم.
- : دوستان یه پیک دیگه به سلامتی!
+: Kipis , Cheers , سلام.
نقطههای اشتراکمون که چند سالیه ناپدید ماندن، اما نقطههای اشتباه روز به روز زیاد شدن.
میدونی، خیلی زیاد شدن! انقدر که جای خالی باقی نگذاشتن.
نقطهها شکلهای مختلفی گرفتن مثل: دروغ، خیانت، سو استفاده، بیاعتمادی و از این قبیل.
اشک، قرص اعصاب و خیال خودکشی هم خرج این نقطهها شد.
و این روند نزولی رو به پایان..
میدونی، خیلی زیاد شدن.
اسم سیگار اورردی.. یاده وینستون افتادم..یاد تابستون افتادم..یاد سیگار + گریه تو خیابونای شهرمون افتادم..
یاد تموم اون عصرها و شبهای گه افتادم.. خیلی وقت بود که فراموششون کرده بودم.
من با تو یه خاطره ی مشترک دارم. آره اون وقتایی رو میگم که تا صبح با هم
حرف میزدیم. یادته؟ با هم راجع به یه موضوع حرف میزدیم اما نه حواسه من به حرفای تو
بود نه حواسه تو به حرفای من ..
یاد این آهنگه بخیر:
I'm turning tricks,I'm getting fixed ,im back on boogie street
لغرش لبهایمان رویهم یادته؟
دستهای من رو بیادب میگفتی
اما اندکی بعد هم، با خنده
دستهای خودت رو بیحیا مینامیدی
آخر گوشهای خسته بهم خیره میشدیم.
چیزی که مرا جذب کرد، داشتن حجاب تو
در تمام آن لحظات بود..
این چیزیست که جامعه خواستارش است!
الگو شو عزیزم.