Dissolving in Self

توی چشمام نگاه کن، دیگه مثل قدیم به اطراف فرار نمی‌کنن.

یاد گرفتن نگاه‌ها رو حفظ کنن، حتی متقاعد می‌کنن به سادگی.

خیلی حرف برای گفتن دارن، هماهنگ با افکارم به اهداف میرسن.

فقط گاهی به نگاه‌هام اعتماد ندارم،

انگار که برق میزنن امواج هوس‌های خالی..



انتهای بعضی از نگاه‌هام، ابهامی از خاطرات و بغض هست.

باورم نمیشه، این بغض تلخ پس‌زمینه‌ی تمام نگاهم شده/