آتیش ِ شروعی تکراری

آتشی به زیر سیگارم میزنم تا بنویسم، از یک سال‌و اندی که نبودم.

یک سال و هشت ماه یعنی شخصیتی که از تلاطم بیرون رفته، یعنی

دلی که سر به راه شده و شاید یعنی حسی که دیگر اثر ندارد.


ولی همچنان یک، یک مانده!










/ توی اتاقی که سرشار از سرماست،

زیر پتویی که بوی خاطرات میده،

با نشانه‌هایی از تو،

همه‌چیز فراهم شده برای نخوابیدنی

راحت..