آخر جشن عروسی، عروس و داماد تا در خونه همراهی میشن.
داماد دو روزه نخوابیده و چشمهای قرمز و خستهای داره.
مادر داماد، داماد رو کنار میکشه و قوطی مشکوکی دست داماد میده.
کاشف به عمل آمد نوشابه انرژیزا بوده!
ک.ن: آخه نهنه دوماد چشه دیگه؟!!!
پشتبند تنها اگر پرست هم باشه درست مطابق میشه بر قلب من.
خیلی به تنهاییهام احترام میذارم، چون مثل بعضیها تنهایی از بند عقل خارجم نمیکنه.
تا حالا فقط با تنهاییهام تونستم کنار بیام و درکشون کنم، میدونم اگر همه ازم دور بشن اون کنارمه برای همین میپرستمش.
این تنهایی خدای منه یا خدای من تنهاییه..
بستگیها رو فراموش میکنم. درها رو میبندم و روی تخت دراز میکشم، افکار خیانت رو به بستگیها میبندم تا شجاعت فراخوان مهمان هرزهی دیگری رو پیدا کنم. همه چیز ساده شد حالا بدون احساس گناه درها رو باز میکنم، بستگیها رو به یاد میآورم و هنوز هم دوستش دارم.
پشت هر مرد موفّق حداقل ۳-۴تا زن سکسی ِمامان وجود داره.
خوب شد، هدفم از موفّقیّت رو یافتم. پیش به سوی موفّقیّت!!!
گ.ن: از اون پستاست که ۱ساعت حرف واسه تحلیلش دارما..
خداوند گفته «نشانهها را ببینید و روی آنها بیاندیشید تا رستگار شوید»(تو همین مایهها).
همین چند روز پیش نشانهای رو دیدم در حال حمام آفتاب گرفتن، که این جمله به ذهنم خطور کرد.
واقعاً اگر کسی روی همچین نشانههایی بتونه فکر هم کنه!!! مستحق ِ رستگاریه.
دوستی میگفت خودِ آدم رو طرز فکر و رفتارش میسازه.
خیلی برام جالب بود این همه تفاوت!
چون اون موقع به نظرم خودِ آدم رو چهره و هیکلش میساخت..
اصلاْ من آدم ظاهرگرا و مادیگرایی هستم، دستمم درد نکنه.
هیچ علاقهای هم به معنویت و باطن افراد ندارم!
مردشون باطن رو ببرن هرچقدر که ظاهربینی راحته، درک باطن!!!
این نبودِ تو در تحریک احساساتم من رو متوجه ابهام میکنه؛
جای خالی تو با خاطرهها پر شده، خاطراتی تاریک و کمرنگ.
مشکل اینجاست که همیشه راه رو برای هم هموار میکنیم
در صورتی که زمان مجاز ما در پایان است ولی ما هنوز
نمیخواهیم باور کنیم ماضی تمام شد و راه تازهای به استقبال
تو اومده.
میترسم سایهی گذشتهها دامن ما رو ول نکنه..
آمیختهی ما جدا شدنی نیست؟