لحظه‌ها خاطره شد

 نگاه کن...
روی غرورم علف سبز شده!
از بس که پام روی اون بود.

 

 

 

/کسی که یه عمر لحظه سازم بود
حالا شده خاطره سازم.
/تشنه‌ی یه ضربه عاطفی‌ام
نهایتِ زمان برای تو دقایقی بیش نیست
 فراموش می‌شوی و شاید در پاورقی ِ
خاطراتم جایی برایت خالی کنم.
/بی‌خیالی ولی درونت آتیشه
زود پیر می‌شوی،خیلی زود...
/روژت رو عوض کن،
طعمش خاطرات قدیمیم رو زنده می‌کنه!

برگِ آخر

۱۴ اوردیبهشت ۱۳۸۵
و برگی دیگر از زندگی‌ام
ورق خورد،
شاید برگِ آخر...

 

 

 

/حرفای توی دلم رو هیچ وقت
نخواهی شنید.
/آخر ِ ما با اولمون مثل همون
وسطه که همیشه همانند
شروعمون به پایان میرسه!
/دستم رو به طرفت دراز می‌کنم
محتاج ِ همون احوال پرسی ِ سردت
هستم تا از سرمایت ذوب شوم.
/یک کلامم نقره داغت می‌کنه
مثل جمله‌های طولانی و بی‌معنایت.

تو دیگه نیستی

در توهم از دست دادنت بودم
قافل از اینکه
تو اصلا مال من نبودی...

 

 

/خ ِ توف!
/حفره‌های اعماق وجودم
رو با دروغ پر می‌کنم.
/تو این مدت نه دلم تنگ شد
واسه اینجا نه دیگه حوصله اینجا
داشتم، گ ش ا د اُ ر ا ح ت.
/حالم ازش بهم می‌خوره،
افکارش منجمد و عقب افتادس،
ادعاش می‌شه،
ارزش ِ صحبت نداره..
در حد بگو بخند بسشه.
/آخ که چقدر بازی با آدما حال میده!
با کسایی که فکر می‌کنن خیلی
کارشون درسته.
/دیگه نیستی، تموم شدی:)The End