در پر یا پوچ ِ سرنوشت با آنکه میدانستم
دست راست پر است زود دست چپ رو انتخاب
کردم تا مبادا...
/باورم نمیشه! واقعاً اشتباه بود؟
عزیزم میدونم اشتباه بود، ولی
عادتمه...از کوچیکی اشتباهات رو
میکردم.
/اون دوست داشتن هم بلد نیست،
یه بچهی جهش یافتهس! همین.
/کاشکی یه فشار سنج روحی بود،
تا دمای حرارت قلبم رو بهت نشون
میدادم! (ربط داره حتماً )
/عادت بیشتر از این؟
که تا اسمتو میشنوم ضربان قلبم
رو احساس میکنم!
که وقتی فکر میکنم به روز وداع
از بغض حالت تهوع بهم دست میده!
/میدونی مرگ تدریجی برای من چیه؟
تفکر در مالکیّت تو، یا ساده بگم
تفکر در تو.
/بدین روال... قول میدم از این به بعد
عاشق تمام دست نیافتنیها بشم.