دلم برات میسوزه که توی دوران تینیجریِ من به طورم خوردی؛ چون هر انسان بالغ دیگهای بود از عشق تو دیونه میشد، دم به دم برات شعر میگفت و مطمئناً وقت احوال پرسی اول میگفت:سلام پری زیبای قصهها یا سلام فرشتهی افسونگر من!
ولی حالا مجبوری سلام کون کوچولو رو تحمل کنی..
بوسهی بیجواب با زهر مار هیچ تفاوتی نداره، تزلزل رفتارت بود که شانس اینکه تو کارای دیگهای هم بکنی به من میداد. پس نیاید ناراحت بشی از اینکه انتظار هر کاری ازت دارم، بعضی از خواستههام رو در حرف رد کردی ولی در عمل دادی و تعدادی رو هم نگفتم و انتظارش رو داشتم شاید الان فقط نبودن موقعیت رو دلیلِ نشدِ خواستههام بدونم.
بزرگ شدی !