همین الان مسیج داد:
«آره، ولی هنوز جواب قطعی ندادم.»
میفهمی؟ یعنی فقط هنوز قطعی نشده!!!
همین الان مسیج داد!!! همین الان!!!
من عاشقشم میفهمی؟
نه! خیــــــلی..
وقتی مهربون برگشت گفت:
من انقدر بخاطر تو عوض شدم
که گاهی خودمو نمیشناسم.
آتیش شد زیر سیگارم،
چشمام بسته بود و
فیلتر رو هم کشیدم.
لبم سوخت.
از سادگی ِ تو، ادامه دادم و به اینجا رسیدیم
چشمهات رغبتم رو برانگیختهتر میکرد
برای بازهم ادامه دادن.
تو پختهتر شدی و چشمهات دور از من،
باز هم ادامه دادن رو دوست دارم به یاد
گذشتهها، اینبار خاطرات محرک شدهاند.
نگاههای به خودم و فکرهای به تو حکم ِ
شطرنج بدون شاه رو برای من پیدا کرده،
فقط ادامه میدهیم
و
کسی هم به بردن فکر نمیکند!
با لحظههای سیگار بهدستی که سرم روی مبله
و تفکرهای هرزهای که به هرزهها نشونه میره
حتی شاید حلقههای دود و کامهایی که میگیرم
توهمی میشم.
/لفظِ عزیزم مقدّس بود، لمس ِ یارم عرفانی میگذشت
همه هرزه شده..
تقریباً چند ساعتی میشه که قلبمم
عاجزانه جای تاپ تاپ کردن
داره تو تو میکنه..
از وقتی همه چیز بینمون تمام شده، دیگه هیچکس تحریکم نمیکنه! هیچکس جذاب نیست برام! هیچکس چشممو نمیگیره! هیچکس شامل مدلهای سکسی و جذابِ نروژی هم میشه.
اینکه امروز دوتا پاکت مارلبُرو تمام کردم اصلاً باکی نیست. سرفه و اخمهای توی هم رفته جدا از افکاراتم اجازهی درس خوندن و زندگی کردن بهم نمیدن.
فرمتِ زندگی بهم ریخته نکنه انتظار دارید فرمت نوشتههام درست باشه؟
همه گمشن بیرون
تعریفِ فیزیکیه ناقصی از عشق داشت، به واسطهی عشق هم آغوشش رو باز نکرد..
تحوّل! یه بار دیگه! اینبار خبری از
راحتی، خوشی و معاشقه نیست؛
با همهی سختیهاش به خودم
تحمیل میکنم.
/نه دیگه بوسه جوابگو نیست، راه
بهتری باید پیدا کنم برای خلاص شدن
از این محدودیت.
/به آینه نگاه میکنم، به عکسهام
من همینم اینو باید به خودم بقبولونم!
/زمان زیادی نمیگذره که احساسم
نسبت به تو خیلی اهمیّت داشت برام،
شاید چند روز دیگه با لمس دستم
از بیاهمیّت شدن، خودت با خبر شی.
/باید به این زندگی تکراریِ متحولم برسم
عزیزم شما راهت اونوریه!
/دوست دارم بعد حاشیه، کار ِ اصلی هم
تاخیر داشته باشه! داغـــــــــــــــــــــــم!!!
/یه پیام کوتاه دارم ازت که خیلی دوسش
دارم تا الانم نگهش داشتم. کل محتواش اینه:
لب نمیدم.
/گرممه! داغــــــــــــــــــــــــم!!!