این کمره؟! یا...

خوشم میاد دخترا اصلا بلد نیستن جواب تیکه هایی که بهشمون انداخته میشه رو بدن(البته اکثرشون،بعضیاشونم آدم رو میخورن)

.+: این کمره یا فنره؟
.*: هر دو...
.+:پس کمره توش فنره!!!
.*:شاید...

تازه بعضاشون هم میخوان جواب بدن گند میزنن:))

.+: جیگرررررر
.*: جیگر که لا پای بابامه
.+:پس فعلا دندون رو جیگر بذار تا بیام...

ایام عید


قبل این که عید بیاد نقشه های زیادی براش کشیده بودم...فکر می کردم که خیلی خوش میگذره بهمولی بدش نبود ، باز یه حالکی بهمون داد .
ولی در کل مثل سال های پیش خوش نگذشت آخه :
۱.اون لباس هایی که دلم میخواست رو پیدا نکردم.
۲.هیچ تو خونه ما کنجکاو نشده بود که  سال تحویل ساعت چنده؟!؟!همه منتظر اون یکی بودن تا این که امیرقاسمی(طپش) گفت ساعت ۴:۳۳ ، ما هم داشتیم کارامون رو میکردیم که تلفن زنگید ، شوهر خواهرم گفت:سال نو مبارکخلاصه هر چی گفت بابا سال تحویل شده ما باورمون نشد تا این که شبکه ۲ رو گرفتیم دیدیم رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران در حال سخنرانی هستنخلاصه سال تحویل هم ۲در شد رفت.
۳.حوصله گفتن این رو ندارم که خیلی زد حاله خداییش...
خلاصه به ما که خیلی خیلی زیاد حال نداد ولی امیدوارم که به شما خیلی خیلی خیلی خوش بگذره
کاشکی ۱۳بدر خوش بگذره لا اقل

سال نو مبارک



سال نو تمام دیوانگان مبارک

۱روز که به خیلی چیزها پی بردم


امروز امتحان عربی داشتیم،همه دوستام گفتن ولش کن بابا کی میخونه؟!ولی رفتیم سر جلسه دیدم که چطوری دارن برگه هاشون رو پر میکنن BuT من...(البته شاید هم من خیلی بدبین شدم نسبت به دیگران؟! نمیدونم!)
بعد از امتحان رفتم طرف آرایشگاهی که دوستم خیلی تعریفش رو میکرد!!!بعد از ۱۰دقیقه توضیح دادن برای آرایشگر که : نمیخوام اصلا کوتاه بشه فقط میخوام یه قیچی توی موهام بره و یه خرده خیلی خیلی کم دور موهام رو بزن...یارو یه آناناس به تمام معنا از موهای ما ساخت
بعد از آرایشگاه تشریف اُوردم کُلبه و یه خواب درست و حسابی کردم...وقتی بیدار شدم هیچ انسانی در کُلبمون نیافتم و ناچار به تلفن همراه یکی از انسانهایی که در کُلبه زندگی میکرد(فکر میکنم اسمش مادر بود) زنگ زدم و از ایشان پرسیدم: کوشی؟ گفتند: اندرون بازار WiTh خواهرت و بابات...گفتم من میخوام برم بیرون پول میخوام...بعد از این که ۱۰۰۰ تا قول گرفتند که زیاد پول ورندار آدرس گنجینه را لطف کردند...ما هم یه اندازه کافی×۲ از گنجینه پول برداشتیم.
AfTeR لباس پوشیدم و با تلفن دنبال سینا گشتم ولی نیافتمش!!!! تا این که وقتی که داشتم در کُلبه را قفل میکردم جناب سینا تلفن کرد و گفت محسن ، من گشاد هستم پس تاکسی بگیر و بیا دنبال این جانب حقیر!!!! ما هم گردنمان نازکتر از مو قبول کردیم با تاکسی به در خانه جناب سینا رفتیم ولی پدرش گفت با فرزاد و علی رفته است...
ما هم رفتیم در خانه علی پدرش گفت با سینا و فرزاد رفته است...رفتیم در خانه فرزاد پدرش گفت با سینا و علی رفته است...................بسیار جالب در این موقع بنده متوجه ۲دره شدن خودم شدمبه کُلبه برگشتیم و ConNeCt کردیم در حال تایپ این شر و ور بودم که ID سینا بالا آمد و پی ام هایی از قبیل : شرمنده ام ، یهک کار مهمی پیش اومد که نتونستم منتظرت بمونم و ...................
برایم آمد من هم با بی توجهی به کار خودم پرداختم!
.
.
.
امیدوارم هیچ وقت ۲در نشین که ۲دره شدن از هر دردی بدتره...

انتطارات بی جا


نمیدونم چرا یه مدت انتظار دارم که همش بهم خوش بگذره؟!؟! از نظر خودم که انتظار بی جاییه!!! این جا هم که هیچ جایی برای حال کردن نداره...
دیگه نمیدونم با چی حال کنم و خوش بگذرونم؟!
هر کی هم به فکر خودش هست ، هیچ کس پایه نیست(فقط ظاهری بهت میگن :‌آره آقا من پایم!!!)
دیگه به هیچ کس اعتماد ندارم نمیدونم به کی حرفای دلم رو بزنم؟!
اصلاً فکر نمیکردم بدون دوست دختر انقدر حوصله ام سر بره؟!؟!؟!

خوشگله نه؟

یه مشت شر و ور


اَه اَه چه ولنتاین ضد حالی بود ( الحق که لیاقت یهSHiT گفتن رو داشت !)
خودِ روز ولنتاین بد جوری دلم گرفت و از فرداش هم اعصابم به هم ریخت!!!
اصلا من نمی دونم چه دلیلی داره این حرفا رو برای شما ها بزنم؟!
نمی دونم چرا بعضی ها فکر میکنن که اگر بازدیدکننده وبلاگشون کم باشه و یا این که تعداد نظر دهندگان کم باشه باعث سرافکندگیشون میشه!!؟!؟!؟! من که خودم به شخصه خیلی به نظرات احترام میذارم ولی التماس کسی نمیکنم که نظر بده.
دیگه حال و حوصله درس خوندن رو ندارم...احساس میکنم باید آزاد باشم!
قبلا از دخترایی که خودشون رو میگرفتن بدم میومد ولی الان خیلی حال میکنم با تیریپشون!
نمیدونم ما چه هیزم تری به خدافروختیم که هیکل ما رو این طوری کرد که الان از بس چیزی نمیخورم ریزش مو پیدا کردم (‌ ۱۳.۵کیلو گرم هم کم کردم از ۸۳کیلو شدم ۶۹.۵کیلو، ولی سرویس شدم!)
حالا که یه خورده روی کارام زوم میکنم میبینم اصلاً پشت کار ندارم و زود نا امید میشم)
چت هم دیگه داره حالم رو به هم میزنه(!)

اِنی ثانیه هم بهت فکر نکردم!

[No Pic]
فکر کردی جلوی این همه آدم (فقط به اسم) بر میگردی این طوری من رو نگاه می کنی من میترسم یا خجالت میکشم؟!
فکر کردی میری به اون پسره التماس میکنی آی دی من رو هک کنه (خدا میدونه با چه کاری راضیش میکنی) من ککم میگزه؟!
فکردی میری به همه میگی من  بهت پیشنهاد دوستی دادم ؛ دیگه شرف من رو بردی؟! -> به این فکر نکردی که بهت بخندن؟
فکر کردی با اون حرفات( شما خیلی بد تیپیت،،،چرا انقدر آروم راه میری بی کلاس؟!) میتونی روحیه من رو خراب کنی؟!

فقط اینو بگم که تا حالا کوچکترین وقتی برای فکر کردن به حرفات صرف نکردم،نه حرفای خوبت،نه حرفای بدت، خیالت راحت گُلم:-) ؛به قول ... اِنی ثانیه هم بهت فکر نکردم!

چقدر یخ و خشک؟


چقدر یه دختر میتونه یخ وخشک باشه که این همه کار براش انجام بدی آخرش انگار نه انگار...
اشکالی نداره حالا دیگه میدونم چیکار کنم! باید مثل بقیه پسرا که شعارشون اینه که : «دخترا رو نباید ... خودت هم حساب کنی» باشم...
آره ، هیچ هم اشتباه نمکنم...خوب یه مدت هم این کار رو انجام میدم ، هم اعصاب خودم راحت تره هم اینکه اون خوشش بیاد.
بدبختی دلمم براش میسوزه فکر کنم چون من دلم براش میسوزه فکر میکنه که داره سوارم میشه و منم دارم خودم رو براش تیکه پاره میکنم

خوب از این به بعد برای یه مدت مثل خودش باهاش رفتار میکنم.