-
زهر ِ مار
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 13:35
دلم برات میسوزه که توی دوران تینیجریِ من به طورم خوردی؛ چون هر انسان بالغ دیگهای بود از عشق تو دیونه میشد، دم به دم برات شعر میگفت و مطمئناً وقت احوال پرسی اول میگفت:سلام پری زیبای قصهها یا سلام فرشتهی افسونگر من! ولی حالا مجبوری سلام کون کوچولو رو تحمل کنی.. بوسهی بیجواب با زهر مار هیچ تفاوتی نداره، تزلزل...
-
ابهام؟
جمعه 15 دیماه سال 1385 14:14
وقتی خاطرههام رو با آرزوهام مقایسه میکنم، نمیفهمم خاطرههام نزدیک آرزوهام هستن یا بر عکس؟! ساده ازش نمیگذرم، عمیق بهش فکر میکنم تا به نتیجهی رفع ابهام کنندهای برسم. اما همیشه نتیجهی این فکر یه سوال کاملاً بیربط بوده؛ چرا وقتی دستش تو دستم بود انقدر استرس داشتم؟ بیشترین استرسهای که تاحالا داشتم: سر قرار با...
-
بارونهای اینجا
دوشنبه 4 دیماه سال 1385 15:55
اینجا بارون زیاد میاد.. نه، دیگه هوس زیر بارون رفتن رو نمیکنم. ولی گاهی توی تراس اتاقم میشینم و به بارون نگاه میکنم و میخونم؛ باز باران بیترانه، بیگوهرهای فراوان...
-
Last Date
سهشنبه 14 آذرماه سال 1385 13:15
نوشتههام رو پاره کردم.. توبه برگشتِ بدون بازگشته! و این رفتو برگشتهای بیجا دلیل به اینجا رسیدنه. ۰ ۰ ۰ دیروز قرار آخر رو با هم گذروندیم، همه چیز خوب بود به همراه یهکمی ناراحتی و یه بغض ِ لایت. فعلاً تموم شد. زیاد طول نمیکشه، باز مینویسم.
-
یک پیغام جدید
سهشنبه 30 آبانماه سال 1385 21:40
اپیزود اول: صبح ساغت ۸:۱۰، دندانپزشکی وارد میشم تا برگه وقت قبلی رو تحویل بدم. پرستار: بهبه آقای ... ! اِ؟ پس عینکت کجاست شهرام کاشانی؟ من؛ حوصلهش رو ندارم یه لبخند میزنم (که لاس بسه) و میگم خواستم اثباب زحمت شما نشه! داره به لاس زدن ادامه میده که با همون لبخند اتاق رو ترک میکنم. ----------- اپیزود دوم: ساعت ۸:۳۰،...
-
ناخوشایند
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1385 20:01
گاهی میدونم درست یهکاری چیهها! ولی عکسش رو انجا میدم تا یه اتفاق جدید بیوفته. مثلاً میدونستم ماشین پشت سرم ۲۰۰تا سرعت دارهها ولی مانع رو آروم رد کردم.. اشتباه من اینه که فکر میکنم اتفاقهای جدید همیشه خوشاینده.
-
هالیوود
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 05:02
ما که ظرفیت نداریم، یا ۱ هفته اصلاً فیلم نمیبینم یا اینکه تو ۱ روز ۶ تا فیلم میبینیم. ولی خیلی حال میده، از فیلمهایی که دیدم نمیگم چون باید قشنگ متمرکز شم بشون و بنویسم ازشون. صحنههای اروتیکیه اکثر فیلمها مثل همدیگه هست، یخورده سلیقه (Tact) به خرج نمیدن که یکی برعکس شه یا... تا فیلم مخاطب رو تحریک کنه! البته...
-
۲۰ آبان، تولدت مبارک
شنبه 20 آبانماه سال 1385 04:17
۲۰ آبان بود، تو بودی، من نبودم. ۲۰ آبان هست، تو هستی، و من هنوز نرفتم! تولدت عزیزم... /شاید تولدت دلیلی برای خارج شدن اینجا از حالت فریز بود. /(حذف) خوب شناختمت. /دیگه فکرم مشغلهی جستوجو بین جملهها رو نداره، که با چه جملهای احساساتم رو ابراز کنم. /تمرکز ندارم، با این ذهن تنبلم چطوری باید سویچ کنم به اون زندگی.....
-
بی‌هویت
دوشنبه 8 آبانماه سال 1385 17:17
وسعت نگاههای تو منطبق با روح بزرگت، همهی شرایط رو...
-
جدایی از خورشید
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 14:56
به مهتاب گفتم، دست از دروغ بردار، چشمهی نور زیبای تو کجاست؟ انگشت اشارهش منرو متوجه تو کرد! و اون لحظه فهمیدم تو خورشید هم میتونی باشی. /چقدر دیر دیونهی هم شدیم، چقدر واضح خودمون رو از بقیّه جدا کردیم، چقدر عمیق جدایی رو فراموش کردیم و چقدر زود داریم جدا میشیم. /خیلی زمان برد تا تفاوتهای اساسی بین؛ پارتنر، جی...
-
چشمهای بیتا
شنبه 22 مهرماه سال 1385 02:29
سیاهی ِ چشمهای بیتای تو یادآوره شبی بیستاره با ماه کامل است، از بیستارگی میترسم. /صدای بارون،نگاه کردن اون از پشت پنجره درحالی که پاهات رو بخاری گرم میکنه، بوی خاک بارون خورده که مرورگر خاطراته، همراه شنیدن صدای خندههای آدمای خونه بهعلاوهی یه حس حقارت و بیارزشی؛ هوس کردم.. /زیر بارون راه رفتن با یه نفر، دو...
-
ساده نامه ۲ (ازدواج ِ من)
سهشنبه 18 مهرماه سال 1385 15:53
هر چی باشه منم آبرو دارم، برایم مهم است دیگران دربارهی من چی فکر میکنند؟! درست است گاهی بیشرم و حیا میشوم ولی رگ غیرت دارم. دوست دارم ظاهر و باطنم از یک جنس باشه، من میخواهم با تو ازدواج کنم. این حق منه. خفهشو، خودت هم خوب میدونی اون سگ بیشرف رو دم حجلهت کشتم و دیگر تو باید حواست رو خوب جمع کنی تا از دستم...
-
یک برگِ سفید
یکشنبه 16 مهرماه سال 1385 22:26
مَسلک ما پوچ گرایی است؛ با اعتقاداتمون سخت میگذرونیم، با عواطفمون کنار نمیآییم، به امید آیندهای مبهم. /روزهای اول وقت کشیدن رُس ِ عشقمون بود، حالا باید با این خشتِ سخت بسازیم. /پنجرهی آرزوهام رو باز میکنم؛ چقدر نفرتها زیباست، چه حسرتهای دلنشینی.. میبندمش و به ادامهی راه فکر میکنم، که در راه آرزوها همه چیز...
-
ت.ن
شنبه 15 مهرماه سال 1385 20:29
طبق عقلم، شعورم، منطقم؛ هنوز به وجود مطلق عالم پینبردم. ولی بهش اعتقاد دارم، هیچ بیحدی قابل اثبات نیست. و میخوانیم ت.ن . /تردید رو که احساس کردم، تازه فهمیدم که عشق همیشه ممکنه! /یه توصیهی دشمنانه: با کسی که دوستش دارین بحث مذهبی یا سیاسی نکنین..البته شما دشمنان که حرفهای هستید و بحثای شیرین سکسی و..بعله! /خیلی...
-
بیتو؛ گناه
دوشنبه 10 مهرماه سال 1385 03:26
به تو که گوشش دادی میگم؛ بیتو و باتو همین نیست اسم این دنیا، حداقل واسه من. باتو؛ بهشت، بیتو؛ گناه.. /بهشت و جهنم رو همینجا برای دوستداشنیهاتون بوجود بیارید، پوچ عقلها به فکر اون دنیا نباشید! /از استثناء حالم بهم میخوره، خوشبه حال اونایی که زندگیشون عادیه. /این جملهی «دوسِت دارم» عین فیلمهای مبتذل هیچوقت...
-
ساده نامه ۱
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 17:56
اول، شروع، ۱، مینویسم. یک تصمیم ناگهانی باعث دلیل این نوشته است. روی برگهای چرک نویس، بالای اون نوشته شده doubt و ۱۰-۱۱ توسط خودم. در اتاقی سر و خشک روی تختم، کنار گاو دوستداشتنیام (هدیهی محور تفکر، آینده ، گذشته، حال و زندگیام) در حالی که انتظار زنگ خوردن تلفن کنار دستم رو میکشم مینویسم (این خودکار منو...
-
رعد دلتنگی
شنبه 1 مهرماه سال 1385 18:28
محض ِ حرمت این دوست داشتن ِ بی حد و حسابمون ..... «خوب، تو ادامه بده» /با تمام غرور نداشتهام، ملتمسانه التماست میکنم رعد دلتنگیمون رو نشکن! /از این که تنها یه نفر اون روی پستم رو دیده خوشحالم، این که اون میدونه همیشه وفا ندارم. ( سی بیچاره ) /اولین ۱ مهر هست که هیچ احساسی ندارم، هوس کردم یکیو اُس کنم.. به امید این...
-
تولید مثل
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1385 11:52
اگر تولید مثل ِ؛ ترجیح میدم اسپرم ماتوزوئیدهام همیشه اسپرم بمونن... /بچه که بودم فکر میکردم خیلی باهوشم، بزرگتر که شدم فهمیدم یه آدم عادی هستم، الان پی بردم که خیلـــــــــــــــــــــــــــــی احمقم! /وقتی لوس میشی یا وقتی گریه میکنی دیگه کنترل احساساتم از دستم میره.. بینهایت. /امروز تقریباً وضعییتم مشخص شد فکر...
-
بوسهها بیگناهند
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1385 14:29
نیروی جاذبه متناسب با عکس مجذور فاصله و جاذبهی تو متناسب با مجذور فاصله است. میبینی؟! تو با همه چیز متفاوتی. /روی سکه تو، پشت سکه من، قرعه به نام کیست؟ در هوا میچرخد اما فرودش رو مرگ ما تعیین میکنه. /در کهکشان ما ماده تاریکی وجود ندارد از روشنایی رنج میبریم. /رومون نمیشه اون حرف رو بزنیم پشتمون چی میشه؟ /حالهای...
-
انکار واقعیّتها
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 10:52
کژتابیهایم رو ببین؛ تنها یک دیپلماسی اپیدمیست برای انکار کردن واقعیّتها. /دوست داشتن برای به تو گفتن معنی ندارد، اکنون من خیلی بیشتر از دوسِت دارم دوسِت دارم... /عزیزم همهی واژهها زیبا نیستند، این منم که آنها رو برای تو زیبا میکنم. /توی این ۱ سال! ۵۴۰ درجه تغییر کردم.. /تو از زن گرفتن من میگی و من از شوهر کردن...
-
هرزهگردهای زندگی
یکشنبه 29 مردادماه سال 1385 17:40
رویاهایی که میدونم هیچوقت تحقق نمییابند، اسمشون رو رویا نمیزارم. به اونها میگم هرزهگردهای زندگی. /ریشههای فلج احساساتم کمی شفا پیدا کردن، عاشق هم میشوم. /تا به حال آب رویش نریختم ولی شکی نیست او یک حوری است. /غربتم انقدر لذت بخش هست که کسی رو بخوام فراموش کنم، البته نه هر کسی. /با این فکر آشفتهام بهتر از این...
-
اسطورهی تضاد
شنبه 14 مردادماه سال 1385 22:17
سیاه و سفید نمادی از تضاد هستن، و من و تو میتونیم اسطورهای از تضاد باشیم. /ما گره کور خوردهایم، یا هر دوی ما پاره میشویم یا همیشه با عذاب به هم چسبیدهایم. /شاید هیچ چیز به اندازهی بازی با لیوان آب بالای سرم منو سرگرم نکه. /کاپوت. /حواشی ِ زندگی تکراریام احساس تغییراتی لطیف میکنم! لطافتی زبر.. /امید من فقط به...
-
قربانی سن
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 13:33
تو حس تَرَحُم را به عشق میگیری امّا اون حس عشق را به تَرَحُم، نه عشق میشناسم نه تَرَحُم. فقط میدونم؛ بازگشت همه به سوی اوست. /گذشتهای پر از شادی و شور دارم آیندهام اصلا قابل رویت نیست. /کابوس جدایی ما هم خون میریزه هم اشک هم... فقط دستم به آستر دامن خداست. /هیچ وقت! هیچ وقت! یکی دیگه! یکی دیگه! /این روزها تو تنها...
-
ساده
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 11:30
سادهام، مثل یک صفحهی سفید بیخط و همیشه برعکس تمام آدمهای زرنگ دست پس را میگیرم پیش نیوفتم... /برگهای ترانههای غمگین من رو همیشه با ریتم شاد میخوندی و اشکهای ما میرقصیدن... /افکار تو همیشه آفتِ تنهایی ِ من و تو هست. (فعلی که بعد بود میشه) /به علت درد و فشار دیگه نمیتونم.
-
فقط هوس
جمعه 30 تیرماه سال 1385 11:24
سکوت میکنم، تو خوب میشناسیم سکوتِ من نشونهی رضایتم نیست، سکوتم رو نمیشکنم. دربهدر ِ تو میروم تا به غربت برسم. /دیگه مثل چند سال پیش از کلمهی کام تصور ِ Com. رو ندارم، کام یادآوره سیگار و قلیون چاق شده است برام. /بارون، بدجور عذابم میده. هوس بارون کردم، هوس تو... فقط هوس. /طبق آخرین محاسباتم اگر برای هر sms...
-
نسل سپوخته
دوشنبه 26 تیرماه سال 1385 12:45
کتابی مینویسم؛ از نسل من، از نسل مای بیمن. تا در جواب نسل سوخته باشد، نام کتابم را میگزارم نسل سپوخته . /راستش رو بخوای هیچ وقت راستش رو نمیبینی. راستش درد داره برات، شایدم خیلی بترسی از راستش، کلاً درست نیست تو این شرایط راستش رو بخوای. /در آیندهی تاریک و تلخم، حسرتِ گذشتهی روشن و شیرینم رو خواهم خورد! (بهم...
-
دیکتهی عشق
سهشنبه 20 تیرماه سال 1385 02:53
عشقم رو بهت دیکته میکنم... با این که به عشق اعتقاد ندارم! امَا حیف، دیکتهی تو ضعیفه. /سر به سرم بذار دست به دستم بده پا به پام بیا ، تو همونی که از دستت خواهم داد . /زیاد انتظار ندارم ازت فقط وقتی نیستم پیشت....هیچی هر کاری دوست داری بکن ! /یادته چه حرفای عاشقاتهای بهم نزدیم؟! آفرین!!! همه ی حرفای عاشقانه. /فارغ از...
-
پژواکِ لحظههای تنهایی
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 04:46
میدونی؛ تند نوشتن رو از فرشتهی روی شونهی چپم یاد گرفتم و مگس پروندن رو از فرشتهی روی شونهی راستم. /از این که زندگیم شده حفظ ظاهر متنفرم، کافی ِ یه خرده ازم حرف بکشی تا باطن پستم رو دریابی. /من هیچ وقت مزهی ما گفتن رو نچشیدم! خوش بهحال تو. /این پژواکِ لحظههای تنهایی ِ منه که میام از تو مینویسم. /ریسک!؟ اون هم...
-
بی ارادهام
یکشنبه 18 تیرماه سال 1385 03:03
شاکی نشو، طالع ما این است پس تلاشهای من برای رسیدن به خودت رو ببین! من بهخاطر تو وقت رو هم میکُشم. /...و چقدر به تو برای درد دلهام نیاز دارم. امَا تو یه تعارف هم نکردی. /احساساتم حالتی زنجیرهای دارند و کار تو این شده که دونه دونه این زنجیرهها رو از هم باز کنی. /گفتم تصورت رو از من رسم کن، اما چرا فقط یه علامت...
-
نجابت به رنگ نجاست
شنبه 17 تیرماه سال 1385 06:29
توی اون شب نحس، که شروع ِ یک اشتباه بزرگه، چیزی بیارزش با ارزش میشود... نجابت به رنگ نجاست. /منم مثل تو، بدتره تو. ولی ناراختی ِتو بدجور عصبیم میکنه! کاشکی خر بودیم. /چیزی نمیگی، ولی یه کلمهای که میگی تمام رازهاتو فاش میکنه. /جز ۴تا جمله مجهول گفتن چیزی بلد نیستم. دیگه چیزی نمیگم. ولی.. /یه قاصدک تو فوت کردم...